آفتاب عاشقان روی تو بس
قبلهٔ سرگشتگان کوی تو بس
ترکتاز هر دو عالم را به حکم
یک گره از زلف هندوی تو بس
آب حیوان را برای قوت جان
یک شکر از درج لولوی تو بس
جملهٔ عشاق را سرمایهها
طاق آوردن ز ابروی تو بس
صد سپاه عقل پیش اندیش را
یک خدنگ از جزع جادوی تو بس
شیرمردان را شکار آموختن
از خیال چشم آهوی تو بس
آنکه او بر باد خواهد داد دل
یک وزیدن بادش از سوی تو بس
در ره تاریک زلفت عقل را
روشنی یک ذره از روی تو بس
درگذشتم از سر هر دو جهان
زانکه ما را یک سر موی تو بس
گر ز عطارت بدی دیدی بپوش
عذر خواهش روی نیکوی تو بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مه نجویم، مه مرا روی تو بس
گل نبویم، گل مرا بوی تو بس
عقل من دیوانهٔ عشق تو شد
بندش از زنجیر گیسوی تو بس
اشک من باران بیابر است لیک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.