گنجور

 
عطار

طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست

زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست

راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم

آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست

نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر

یک دو روزه روح غیبی آمده مهمان ماست

عزم ره داریم نتوان بیش از این کردن درنگ

زانکه جلاد اجل در انتظار جان ماست

یا غیاث المستغیث یا اله العالمین

جملهٔ شب تا سحر بر درگهش افغان ماست

آن چنان خلوت که ما از جان و دل بودیم دوش

جبرئیل آید نگنجد در میان گر جان ماست

گر شما را طاعت است و زهد و تقوی و ورع

باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست

تحفهٔ جنت که از بهر شما آراستند

با غم هجران او دوزخ سرابستان ماست

غم مخور عطار چندین از برای جسم خود

زانکه بحر رحمتش در انتظار جان ماست