یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود
یک حجتم ز عشق مقرر نمیشود
کارم درافتاد ولیکن به یل برون
کاری چنین به پهلوی لاغر نمیشود
زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد
اشکم عجب بود اگر اخگر نمیشود
یا اشک گرمم از دم سردم فسرده شد
زان خشک گشت ای عجب و تر نمیشود
پا و سرم ز دست شد و خون دل هنوز
از پای می درآیم و با سر نمیشود
نی نی که خون دل به سر آمد ز روی من
از سیل اشک سرخ مزعفر نمیشود
چون بحر خوف موت نهنگ فلک فتاد
بحری که سالکیش شناور نمیشود
تن دردهم به قهر چو دانم که با فلک
یک کارم از هزار میسر نمیشود
صافی چه خواهم از کف ساقی چرخ از آنک
صافی نمیدهد که مکدر نمیشود
از جای میبرد همه کس را فلک ولی
هرگز ز جای خویش فراتر نمیشود
گر پی کند معاینه اختر هزار را
عطار یکدم از پی اختر نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناتوانی در رسیدن به آرزوهایش و مشکلاتی که بر سر راهش قرار دارد سخن میگوید. او به وصال معشوق و عشق اشاره میکند و بیان میکند که تلاشهای او بینتیجه مانده و هرچه میکند، به مطلوب خود نمیرسد. شاعر در عین حال از درد و رنجی که در دلش وجود دارد و ناتوانی در تغییر وضعش میگوید. او به سرنوشت و تقدیر اعتقاد دارد و بیان میکند که هر فرد به نوعی در چنگال سرنوشت خود گرفتار است و نمیتواند فراتر از آن برود. شاعر با زبانی پر احساس، ناکامی و ناامیدیاش را در زندگی و عشق بیان میکند و به بیکفایتی جهان و فلک اشاره میکند که نمیتواند کمکی به او کند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به آرزوی وصال دست پیدا کنم و نیازی که از عشق دارم، به سرانجام نمیرسد.
هوش مصنوعی: من در کارم به مشکل برخوردهام، اما این شرایط من را به جایی نمیرساند که با این اندام لاغر بتوانم کارهای بزرگ انجام دهم.
هوش مصنوعی: آتشِ عشق و احساسات شدیدی که در دل من شعلهور شده، جای تعجب نیست اگر اشکهایم به صورت جرقههایی درنیایند.
هوش مصنوعی: یا اشک گرم من از نفس سردم یخ زده و خشک شده، چه جای تعجبی دارد که تر نمیشود.
هوش مصنوعی: پایم و سرم از چنگم بیرون رفته و هنوز از دل شکستهام اشک میریزم، اما نمیتوانم با سر و عقل خود به راه درستی برسم.
هوش مصنوعی: چشمانم از شدت ناراحتی پر از اشک شده، اما اشکهایم به رنگ سرخ و زعفرانی درنمیآید. دلتنگی و غم من آنقدر عمیق است که حتی جلوههای زیبایی مانند زعفران هم نمیتوانند آن را بپوشانند.
هوش مصنوعی: زمانی که ترس از مرگ مانند دریای عمیق و وحشتناک به وجود میآید، در این حالت، فردی که در سفر زندگی است، قادر به ادامه حیات و حرکت نخواهد بود.
هوش مصنوعی: بدن خسته و آزرده من به خشم میآید، چون میدانم که با سرنوشت یکی هستم و هزاران خواستهام به آسانی برآورده نمیشود.
هوش مصنوعی: من از دست ساقی چه میخواهم، زیرا شراب صاف نمیدهد، چون خود چرخ عالم همواره در حال تغییر و تزلزل است و نمیتواند غیرو را شفاف و زلال کند.
هوش مصنوعی: فلک، یعنی آسمان و سرنوشت، همه را از جای خود حرکت میدهد و تغییر میدهد، اما خود آسمان هرگز از جایگاه خود فراتر نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به دقت و با حوصله، ستارهها و نشانهها را بررسی کند، عطار تنها برای یک لحظه هم به دنبال آنها نخواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وصلت به آبِ دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههایِ دگر درنمیشود
هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم
هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمیشود
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
[...]
سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود
تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی
کان با قضای چرخ برابر نمیشود
هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون
[...]
کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
یا رخ که از فراق تو چون زر نمیشود؟
زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک
زان زلف خاک نیست که عنبر نمیشود
پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت
[...]
بی روی یار صبر میسر نمیشود
بیصورتش حباب مصور نمیشود
با او دمی وصال به صد لابه سالها
تقریر میکنیم و مقرر نمیشود
گفتم که بوسهای بربایم ز لعل او
[...]
سر شد ز دست و مهر تو از سر نمیشود
یک ذره درد عشق تو کمتر نمیشود
ما خوردهایم چو خضر آب حیات عشق
وین منزلت به ملک سکندر نمیشود
گر سیلها روان شود از چشم ما چه باک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.