هر که را با لب تو پیمان بود
اجل او از آب حیوان بود
هر که روی چو آفتاب تو دید
همچو من تا که بود حیران بود
در نکویی پسندهٔ جایی
که نکوتر از آن بنتوان بود
چون بدیدم لب جگر رنگت
نمکی داشت و شکرافشان بود
یک شکر آرزوم کرد الحق
لیک بیمم ز تیر مژگان بود
بی رخت بر رخم نوشت به خون
دیده هر راز دل که پنهان بود
خواستم تا نفس زنم بی تو
نزدم زانکه آن نفس جان بود
جان من گر بود وگر نبود
کی مرا در جهان غم آن بود
لیک جان زان سبب ندادم من
که نه در خورد چون تو جانان بود
جان بدادم چو روی تو دیدم
زانکه جان دادن من آسان بود
جان عطار تا که بود از تو
هستی و نیستیش یکسان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. او بیان میکند که هرکس با لبان معشوقش پیمان داشته باشد، مانند آب حیات است و برای او زندگی تازهای آغاز میشود. کسی که چهرهی معشوق را میبیند، در حیرت و شگفتی فرو میرود. شاعر از زیبایی معشوق میگوید که هیچچیز نمیتواند با آن مقایسه شود و وقتی رنگ لب او را میبیند، احساس شوری در دلش ایجاد میشود. او آرزوی وصال را دارد اما از تیر چشمهای معشوق میترسد. دلنوشتههای شاعر که به خون بر چهرهاش نقش بسته، نشاندهندهی رازهای پنهان عشق اوست. شاعر میخواهد بدون معشوق نفس بکشد، اما میداند که هر نفس بیاو meaningless است. در نهایت، او جان خود را برای معشوق داده و زندگی و مرگش به هم گره خورده است، زیرا وجودش وابسته به وجود معشوق است.
هوش مصنوعی: هر کسی که لب تو را در عشق و محبت خود دوست داشته باشد، عمرش مانند آب حیات خواهد بود و هیچ مانعی در برابرش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من زیبایی و درخشش چهره تو را ببیند، حتماً حیران و شگفتزده خواهد شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در جایی که بهترین و نیکوترین وجود دارد، نمیتوان انتظار چیزی بهتر از آن را داشت.
هوش مصنوعی: وقتی لبهایت را دیدم، متوجه شدم که رنگی همچون جگر دارد و پر از شگفتی است.
هوش مصنوعی: یک بار جلب توجه من کرد، اما نگرانم از اینکه تیر نگاهش ممکن است به قلبم آسیب بزند.
هوش مصنوعی: او با نبودنش، بر چهرهام به کمک اشکهایم تمام رازهایی را که در دل پنهان کرده بودم، نوشته است.
هوش مصنوعی: میخواستم به یاد تو نفس بکشم، اما از ترس اینکه آن نفس بی تو بیمعناست، این کار را نکردم، چون نفس کشیدن در کنار تو برایم زندگی است.
هوش مصنوعی: اگر وجودم باشد یا نباشد، برای من در این دنیا غمی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اما من به خاطر آن دلیل، جان خود را ندادم، زیرا جانان مانند تو برایم درخور نبود.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی تو را دیدم، جانم را فدای تو کردم، چون فدای تو کردن برایم آسان بود.
هوش مصنوعی: جان عطار تا زمانی که زنده بود، وجودش و عدم وجودش برای او یکسان بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
در حق حقّ غضب روا نبود
زانکه صاحب غضب خدا نبود
گفت عذر از شما روا نبود
عاقل آن به که بی وفا نبود
زبدۀ اولیای یزدان بود
همچو حق آشکار و پنهان بود
ز تو یک نفس جدا نبود
تو نبینی، گناه ما نبود
مرد فرزانه کز قضا ترسد
عجب ار فکر او خطا نبود
زانکه اینحال از دو بیرون نیست
یا قضا هست یا قضا نبود
گر قضا هست جهد نیست مفید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.