لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سنایی

در حق حقّ غضب روا نبود

زانکه صاحب غضب خدا نبود

غضب و حقد هر دو مجبورند

وین صفت هردو از خدا دورند

غضب و خشم و کین و حقد و حسد

نیست اندر صفات فرد اَحد

همه رحمت بود ز خالق بار

هست بر بندگان خود ستّار

می‌دهد مر ترا به رحمت پند

به خودت می‌کشد به لطف کمند

گر نیایی بخواندت سوی خویش

به تلطّف بهشت آرد پیش

زانکه هستی بدین سرای دریغ

تو گرفته ز جهل راه گُریغ

دُرّ توحید را تویی چو صدف

آدم تازه را شدی تو خلف

گر کنی ضایع آن در توحید

شوی از مفلسی ز مایه فرید

ور تو آن درّ را نگهداری

سر ز هفت و چهار بگذاری

به سرور ابد رسی پس از آن

نرسد مر ترا ز خلق زیان

در زمانه تو سرفراز شوی

در فضای ازل چو باز شوی

دست شاهان ترا شود منزل

هر دو پایت برآید از بُن گِل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]