گنجور

 
عطار

آن را که ز وصل او خبر بود

هر روز قیامتی دگر بود

چه جای قیامت است کاینجا

این شور از آن عظیم‌تر بود

زیرا که قیامت قوی را

در حد وجود پا و سر بود

وین شور چو پا و سر ندارد

هرگز نتواندش گذر بود

چون نیست نهایت ره عشق

زین ره نه نشان و نه اثر بود

هر کس که ازین رهت خبر داد

می‌دان به یقین که بی خبر بود

زین راه چو یک قدم نشان نیست

چه لایق هر قدم شمر بود

راهی است که هر که یک قدم زد

شد محو اگر چه نامور بود

چندان که به غور ره نگه کرد

نه راهرو و نه راهبر بود

القصه کسی که پیشتر رفت

سرگشتهٔ راه بیشتر بود

بر گام نخست بود مانده

آنکو همه عمر در سفر بود

وانکس که بیافت سر این راه

شد کور اگرچه دیده‌ور بود

کین راز کسی شنید و دانست

کز دیده و گوش کور و کر بود

مانند فرید اندرین راه

پر دل شد اگرچه بی جگر بود

عطار که بود مرد این راه

زان جملهٔ عمر نوحه‌گر بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۲۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

خیریش نه زرد بلکه زر بود

نی بود ولیک نیشکر بود

وحشی بافقی

طفلی به رفاقت پدر بود

کز معنیش اندکی خبر بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه