گنجور

 
عطار

سر مستی ما مردم هشیار ندانند

انکار کنان شیوهٔ این کار ندانند

در صومعه سجاده نشینان مجازی

سوز دل آلودهٔ خمار ندانند

آنان که بماندند پس پردهٔ پندار

احوال سراپردهٔ اسرار ندانند

یاران که شبی فرقت یاران نکشیدند

اندوه شبان من بی‌یار ندانند

بی یار چو گویم بودم روی به دیوار

تا مدعیان از پس دیوار ندانند

سوز جگر بلبل و دلتنگی غنچه

بر طرف چمن جز گل و گلزار ندانند

جمعی که بدین درد گرفتار نگشتند

درمان دل خستهٔ عطار ندانند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۱۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حزین لاهیجی

کوته نظران زلف سیه کار ندانند

این مرده دلان فیض شب تار ندانند

جانسوز دیاریست محبت، که طبیبان

رسم است که حال دل بیمار ندانند

ما باخته دینان، ادب کفر ندانیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه