سر مستی ما مردم هشیار ندانند
انکار کنان شیوهٔ این کار ندانند
در صومعه سجاده نشینان مجازی
سوز دل آلودهٔ خمار ندانند
آنان که بماندند پس پردهٔ پندار
احوال سراپردهٔ اسرار ندانند
یاران که شبی فرقت یاران نکشیدند
اندوه شبان من بییار ندانند
بی یار چو گویم بودم روی به دیوار
تا مدعیان از پس دیوار ندانند
سوز جگر بلبل و دلتنگی غنچه
بر طرف چمن جز گل و گلزار ندانند
جمعی که بدین درد گرفتار نگشتند
درمان دل خستهٔ عطار ندانند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درک نادرست و ناآگاهی مردم از حقیقت زندگی و دردهای عمیق انسانی است. شاعر به افرادی اشاره میکند که از وضعیت واقعی و احساسات عمیق ما بیخبرند و تنها در ظواهر میمانند. او به صومعهنشینان مجازی پرده میکشد که از سوز دل و درد عشق بیخبرند و کسانی که در پس پرده خیال گرفتارند نمیتوانند به اسرار درونی دیگران پی ببرند. همچنین شاعر به غم و اندوهی که در غیاب یار تجربه میشود و درک نکردن آن توسط دیگران اشاره میکند. او تاکید دارد که تنها کسانی که خود دچار درد و جدایی نشدهاند نمیتوانند درمان و رنج دل خسته دیگران را درک کنند. به عبارتی، این شعر بیانگر عمیق بودن تجارب انسانی و ناتوانی دیگران در فهم آن است.
هوش مصنوعی: ما در حال شادی و مستی خود هستیم، اما دیگران که هشیارند، نمیتوانند این حالت را فهمیده و درک کنند. آنها حتی نمیدانند که چه روشی در این کار وجود دارد.
هوش مصنوعی: در مکانهای عبادی، افرادی که فقط به ظاهر و رفتارهای مذهبی توجه دارند، از درد و رنج دلهای غمگین و آلوده به گناه خبر ندارند.
هوش مصنوعی: کسانی که در پس تصورات و اوهام خود باقی ماندهاند، از شرایط و واقعیتهای عمیق زندگی و اسرار آن آگاهی ندارند.
هوش مصنوعی: دوستانی که شب را با جدایی از یاران خود نگذرانیدند، درد و غم شبانه من را در absence از یار نمیفهمند.
هوش مصنوعی: زمانی که یارم در کنارم نیست، به دیوار نگاه میکنم تا مدعیان نتوانند از پشت دیوار متوجه حال من شوند.
هوش مصنوعی: بلبل که میخواند و غنچه که برای بهار و گلها دلتنگ است، جز گل و باغ نمیشناسند و نمیدانند.
هوش مصنوعی: کسانی که به این درد و رنج گرفتار نشدهاند، نمیدانند چگونه انتظارات و آلام دل خستهی عطار را تسکین دهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند
از مردهدلی قدر شب تار ندانند
کوته نظران زلف سیه کار ندانند
این مرده دلان فیض شب تار ندانند
جانسوز دیاریست محبت، که طبیبان
رسم است که حال دل بیمار ندانند
ما باخته دینان، ادب کفر ندانیم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.