گنجور

 
عطار

هر که عزم عشق رویش می‌کند

عشق رویش همچو مویش می‌کند

هر که ندهد این جهان را سه طلاق

همچو دزد چار سویش می‌کند

او نیاید در طلب اما ز شوق

دل به صد جان جستجویش می‌کند

او نگردد نرم از اشکم ولیک

اشک دایم شست و شویش می‌کند

هر که از چوگان زلفش بوی یافت

بی سر و بن همچو گویش می‌کند

هر که در عشقش چو تیر راست شد

چون کمان زه در گلویش می‌کند

سرخ‌روی او بباید شد به قطع

هر که را عشق آرزویش می‌کند

سخت‌دل آهن نه بر آتش نگر

تا چگونه سرخ رویش می‌کند

از درش عطار را بویی رسید

آه از آنجا مشک بویش می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۰۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم