گنجور

 
اسیری لاهیجی

به سویت می‌کشد دل هر زمانم

ز جانِ من چه خواهد دل، ندانم

بدان شادم که از دستِ غمِ تو

نباشد در جهان یک‌دم امانم

دلم بُردی و رفتی و نگفتی

که من بی جان و دل کِی زنده مانَم

ز جورِ عشق او صبر و خِرَد را

مَدار ای دل طمع دیگر ز جانم

چو دیدم پرتوِ خورشیدِ رویش

بسان ذرّه شیدایِ جهانم

برو ناصح مده پندم ز عشقش

نگر من عاشق و رسوا چه سانم

اسیری وصف حسن نور بخشش

چه گویم چونکه ناید در بیانم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
باباطاهر

دلا از دست تنهایی به جانم

ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی

کند فریاد مغز استخوانم

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
نظامی

تو را جویم ز هر نقشی که دانم

تو مقصود‌ی ز هر حرفی که خوانم

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

ز تو گر یک نظر آید به جانم

نباید این جهان و آن جهانم

مرا آن یک نفس جاوید نه بس

تو دانی دیگر و من می ندانم

اگر گویی سرت خواهم بریدن

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۷۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چه نزدیک است جان تو به جانم

که هر چیزی که اندیشی بدانم

از این نزدیکتر دارم نشانی

بیا نزدیک و بنگر در نشانم

به درویشی بیا اندر میانه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه