گنجور

 
اسیری لاهیجی

ای جمالت گشته پیدا از نقاب کاینات

حسن رخسار تو پنهان در حجاب کاینات

بهر اظهار صفات بیحد و اندازه شد

مختفی خورشید ذاتت در سحاب کاینات

تا بصحراشد پی اظهار خود سلطان عشق

کرد برپا خیمه حسن از طناب کاینات

گشت ذرات جهان تابان و روشن همچو ماه

تا نهان شد مهر رویت در نقاب کاینات

ذوق و لذت عارفی دارد که میخواند روان

جمله آیات حسنت از کتاب کاینات

چون درآید در خروش و جوش دریای قدم

کی گذارد کی،برو نقش حباب کاینات

جمله ذرات جهان همچو(ن) اسیری سایه اند

هست روی نور بخشش آفتاب کاینات

 
sunny dark_mode