گنجور

 
اسیری لاهیجی

درد تو دوای دل و هم مرهم جانست

دشنام تو بهتر ز دعای دگرانست

لطف است و وفا جور و جفایت بحقیقت

جنگ تو بعاشق همه از صلح نشانست

دیدم که رضایت همه در ناله و زاری است

این ناله و افغان دلم از پی آنست

یک شمه ز حسن تو هرآنکس که به بیند

دیوانه شد و در پی او خلق دوانست

در جلوه گری حسن رخت دیدم و گفتم

این حسن نه حسن است که در حدبیانست

پیدا و نهان آینه روی تو دیدیم

گر عالم جانست و گر ملک جهانست

برآتش عشق تو دل و جان اسیری

بریان و کبابست چه گویم که چه سانست

 
sunny dark_mode