عید است نگارینا سرپنجه نگارین کن
با دست نگارین می در جام بلورین کن
حنا ندهد گر دست خونین دل عاشق هست
از خون دلم ساعد برخیز نگارین کن
جامی زمی کهنه جامه زحریر نو
با یار کهن تجدید آنعهد نخستین کن
ای یارک دیرینم من عاشق پارینم
بگذر تو زیار نو یاد از من پارین کن
گو نافه چین در پارس ای ترک نیارد کس
یک نافه زمو بگشا یک ملک همه چین کن
زرد است مرا رخسار در ده می گلناری
این کاه ربا از می بیجاده ورنگین کن
هم ساقی مستانی هم شاهد یارانی
هم مرغ خوش الحانی هر کار بآئین کن
دین داری و عشق ایدل سنگ است و سبو هشدار
چون عشق بتان داری رو ترک دل و دین کن
آشفته عروس عشق آمد چو بعقد تو
از مدحت شیرین حق بیتیش بکابین کن
از گفته آشفته مطرب چو غزل خوان شد
ای پادشه خوبان خوش بشنو و تحسین کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.