گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

کله بست از مشک تر صبح همایون فال من

مهر دارد در گریبان حبذا اقبال من

کوکب مسعود ارم کاخترم در روز تافت

عید نوروز است گوئی روز و ماه و سال من

چند درهم بشکنی پیوسته آنزلف بخم

آخر ای باد صبا رحمی بکن بر حال من

راست بودم بر صراط مستقیم اسلامیان

کفر زلف هندویی شد مایه اضلال من

ناله زیر و بم بربط فرامش میکند

بشنود گر ناله مطرب از این چون نال من

گردو روزی ناله کردم یا که رفتم در حرم

بگذرای پیر مغان از زشتی اعمال من

حالت آشفته از زلفین خود با شانه پرس

تا بگوش تو بگوید مو بمو احوال من

نام تو آمد زدم چون از کتاب عشق فال

یا علی فرخنده آمد تا به آخر فال من