شبی زشمع رخت بزم ما منور کن
مشام جان زسر زلف خود معطر کن
اگر بروی تو بندند در رقیبانم
بیا زراه نظرباز و جا بمنظر کن
بخور مجلس عشاق نیست عنبر و عود
به بزم انس از آنزلف عود و مجمر کن
مها زچهره رخشان بپوش روی قمر
بیا زپسته خندان کساد شکرکن
زنند لاف رعونت چو شاهدان چمن
تو سرو ناز بچم فخر بر صنوبر کن
شعاع طور تجلی زچشم مردم رفت
تو پرده برکش و آن جلوه را مکرر کن
اگر که عقل فریبت دهد که عشق مورز
نگار ساده بدست آر و می بساغر کن
و گر زخشکی زهدت بسر رود سودا
بیا بمیکده وز می دماغ جان تر کن
اگر هزار گنه گرده باشی آشفته
بیا و کسوت مهر علی تو در بر کن
کدورتی گر از آئینه بشرداری
دوباره طینت آدم زمی مخمر کن
شها معیشت درویش تو بسی تنگ است
زلطف روزی او را زنو مقرر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برآ به بام و رخت همچو شمع خاور کن
ز آفتاب رخت عالمی منوّر کن
ز حلقه ی دهنت چرخ حلقه در گوشست
بیا به لطف و فصاحت جهان مسخّر کن
شبی به کلبه احزان ما درآی از لطف
[...]
ز در در آ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیالهای بدهش گو دماغ را تر کن
به چشم و ابروی جانان سپردهام دل و جان
[...]
ز در درآ و شبستان ما منور کن
دماغ مجلس روحانیان معطر کن
دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن
ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار
تلاش صحبت آن آفتاب انور کن
مبر به کوی خرابات دردسر زنهار
[...]
ز در درا و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
ستاره شب هجران نمیفشاند نور
به آفتاب رخت روز ما منور کن
برون خرام و برافروز عالمی ز رخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.