شد اتفاق شب دوش گفتگو بمنش
حدیث نقطه موهوم حل شد از دهنش
زشمع عارض او سوخت تن چو فانوسم
که هیچ پرده ندیدم بغیر خویشتنش
زبسکه بر سر هم ریخته است بشکسته است
دل درست چه جوئی ززلف پرشکنش
غلام عارف بی کسوتم که گاه سماع
چو جای جامه که شد پوست بار بر بدنش
بچم بقامت موزون تو سیمتن بچمن
که باغبان بکند دل زسرو و نسترنش
که بسته سنبل بویا به برگ نسترنش
بارغوان که برآمیخته است یاسمنش
غریب وش دلم از هجر مویت ار نالد
غریب نیست که موید زدوری وطنش
بتی که گل بلطافت به پیش اوست خجل
سزد زنکهت گل گر کنند پیرهنش
بگرد عارضت آن خط مشکبو بنما
که نوبهار ننازد بسبزه چمنش
دلی که داغ غم عشق تو بگور برد
عجب نباشد اگر لاله روید از کفنش
سخن شناس برآشفته نکته ای نگرفت
که جز مدیح علی نیست در جهان سخنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.