زینهار از دهان شیرینت
آه از پنجه نگارینت
نکند میل خسرو فرهاد
گر ببیند بخواب شیرینت
چشم شهلا بغمزه کردی باز
نرگس باغ گشت مسکینت
نکنی جز هما بچرخ شکار
تا چه چالاک بوده شاهینت
روی آئینه و دلت از سنگ
قتل و غارت گریست آئینت
ای فلک رشک روی ماه وشی
عقدمه بر گسست و پروینت
زین همه یار تو که بگرفتی
رفته از یاد یار پارینت
بعبث رنجه میکنی پنجه
مردم از نظره نخستینت
چون عروسان بیا بحجله دل
تا کنم جان و سر بکابینت
آهو از من مگیر ای خم زلف
بخطا خوانده ام اگر چینت
تو مپو راه عشق را کای شیخ
باز شد چشم مصلحت بینت
کفر اسلام چیست آشفته
که بود عشق نیکوان دینت
خیز و از جان دعای شاه بگو
تا ملایک کنند آمینت
ای علی ای امیر عرش سریر
رحمتی بر غلام دیرینت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برده چون طاعت و دل و دینت
بادهٔ تلخ و عمر شیرینت
پیشتر زان کز آتش کینت
در من افتد شرار نفرینت
ت ا ببخشند چشم حق بینت
تا فزاید ز دادشان دینت
مکن از جامهٔ کسان زینت
منمای آنچه نیست در طینت
گفت روبه که شاهدی اینت
بس بود دست و پای چرکینت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.