با من ای عشق اگر عهد کهن تازه کنی
مصحف دل که زهم ریخته شیرازه کنی
حسن را بی مدد تو نبود جلوه به دل
به یکی جذبه بهر هفت تواش غازه کنی
غیر می دفع خمارت نکند وقت صبوح
تا بفردای قیامت که تو خمیازه کنی
پاره پوست که بر چوب ببندد مطرب
به یکی نغمه تواش ساز خوش آوازه کنی
دو جهان بی تو بچشم است چو چشم سوزن
چشم سوزن که بود با تو چو دروازه کنی
چار طبعی که همه مختلف آمد به مزاج
به اشاره تو توانی به یک اندازه کنی
تو همان دست خداوندی معمار ازل
طرح آشفته توانی که شها تازه کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.