رنگ ز خورشید عیان میبری
پرده مه را چو کتان میدری
توبه زهاد گزند از تو یافت
عقل حکیمان به زبان میبری
کار ملایک نکند آدمی
فعل بشر سر نزند از پری
زهره زوجد تو بود در سماع
کسب شرف از تو کند مشتری
نقش بتی تحفه فرستم به چین
تا نکند مانی صورتگری
دین و دل خلق ندارد محل
کاز نظری جان جهان میبری
آینه دوست سراپاست صاف
تصفیه کن تا که به خود ننگری
رفته ز شیرینی جان گر حدیث
ای لب نوشش نه تو شیرینتری
مهر رخ تو ز بهشت ابد
بر دل عشاق گشوده دری
پا مکش آشفته که آنجاست خلد
گر به سر کوی علی بگذری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گشتن این گنبد نیلوفری
گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست
گشتن او عنصری و جوهری
هست شگفت آنکه همی ناصبی
[...]
ای پسر خوش تو بدین دلبری
حور بهشتی ملکی یا پری
هم نبود حور و پری را به حسن
این همه مردافکنی و دلبری
ماه پری طلعت حورا فشی
[...]
ریخته نوش از دم سیسنبری
بر دم این عقرب نیلوفری
ای دل سرمست، کجا میپری؟
بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟
مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی
دایهٔ هر جان و تو از جان بری
صد مثل و نام و لقب گفتمت
[...]
خانه صاحب نظران میبری
پرده پرهیزکنان میدری
گر تو پری چهره نپوشی نقاب
توبه صوفی به زیان آوری
این چه وجود است نمیدانمت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.