عارف قزوینی گریه را به مستی را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایبالسلطنه احمدشاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق)، تصنیف کرده است.
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
از چه روی، چون ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ دون ننالم
چون نگیرم از درد چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز)
تو پرده پوشی چرا؟
**********
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چه ها کرد
کینه ها دیرینه برملا کرد
دست من ز دامان گل رها کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
دلا...
شد چو «ناصر الملک» مملکت دار
خانه ماند و اغیار، لیس فی الدار
زین سپس حریفان خدا نگهدار
من دگر به میخانه، خانه کردم
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است عارفا ز هستی
فارغم ز هستی قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم
دلا...
مرده بهتر آن کو هنر ندارد
نالهٔ دروغی اثر ندارد
شام ما چو از پی سحر ندارد
گریه تا سحر عاشقانه کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: عارف قزوینی در شعر "گریه را به مستی" به شکایت از شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه خود، به ویژه از زمامداری ناصرالملک، میپردازد. او با بیان احساساتش به گریه و مستی روی میآورد و از چرخ فلک و جفای روزگار شکایت میکند. عارف به تاریکی و حجاب صورت معشوق اشاره میکند و از درد و رنجی که بر او رفته است سخن میگوید. او به ناامیدی و بیپناهی در برابر مشکلات اشاره میکند و به سمت میخانه و مستی پناه میبرد، چرا که معتقد است مستی بهتر از خودپرستی و وجود انسانی بدون هنر و حقیقت است. در نهایت، او امیدی ندارد به جز زندگی عاشقانهاش که در شبهای بیخوابیاش تجلی مییابد.
هوش مصنوعی: عارف قزوینی در شکایت از دولت ناصرالملک، که در آن زمان نایبالسلطنه احمدشاه بود، شعری درباره گریه و مستی سروده است. این شعر در سال ۱۳۲۸ هجری قمری نوشته شده است.
هوش مصنوعی: بهانهای برای گریهام پیدا کردم و به سادگی، درد و شکایتهای خود را از دست روزگار بیان کردم.
هوش مصنوعی: وقتی که آستینم را از چشمم برداشتم، جوی خون به دامنم سرازیر شد.
هوش مصنوعی: چرا باید از ظلم تو شکایت کنم، ای دنیای پست؟ وقتی که هرگز به سراغ ساز و آواز نمیروم و از دردهایم نمینالم.
هوش مصنوعی: وقتی از درد چیزی نچشم، چرا باید شکایت کنم؟ وقتی کسی را به خانه راه دادم، دیگر نباید ناله و فریاد کنم.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا خاموشی؟ چرا همچون کوزهای بیمایع و ساکت هستی؟
هوش مصنوعی: راز از پرده بیرون آمده است، چرا تو همچنان پردهپوشی؟
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: چشمان مست و جذاب تو باعث طرب و خرابی جهان شده است، اما جای تعجب دارد که چرا چهره زیبای تو از دید دیگران پوشیده است.
هوش مصنوعی: چهرهات را پنهان نکن، زیرا این مدت فرصتی است که انتخاب میشود. من تو را به زیبایی مشخص کردهام.
هوش مصنوعی: بهتر است که راز دل را حفظ کنیم، زیرا اگر نتوانیم آن را بیان کنیم، بهتر است که همچنان در سکوت باقی بماند.
هوش مصنوعی: آشفتگی و مشکلاتی که پیش میآید، برای چیست؟ در دل خود گنجی را پنهان کردهام و آن را بیخود به خواب بردهام.
هوش مصنوعی: باید بگویم که باغبان چه کارها با من کرده است، کینهها و ناراحتیهای قدیمی را برایم آشکار کرده است.
هوش مصنوعی: دست من از چسبیدن به گل جدا شد و به سوی شاخ گل رفتم تا در آنجا خانهای بسازم.
هوش مصنوعی: از دل خود غم و اندوه را دور کن و به شادی و خوشی بپرداز. زندگی کوتاه است، پس از آن به درستی بهرهبرداری کن و در لحظات خوب زندگی غرق شو.
هوش مصنوعی: زمانی که ناصر الملک حاکم شد، خانه وی خالی از سکنه ماند و دیگران در آن جا نبودند.
هوش مصنوعی: از این پس، ای دوستان، خداوند نگهدار من باشد. دیگر به میخانه نخواهم رفت و آنجا را ترک کردهام.
هوش مصنوعی: بهتر است که در مستی و بیخود بودن از خودپرستی فاصله بگیری، زیرا این حالت ناپایداری و عدم وجود خود را نشان میدهد. عارفان به معنای واقعی وجود را درک میکنند و از هستی فراتر میروند.
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی و خوشحالیام، به بیخیالی و مستی تکیه کردهام و تمام وجودم را وقف این مکان مقدس کردهام.
هوش مصنوعی: ای دل، در جستجوی حقیقت و معنا باش و از هر چیزی که در ظاهر زیباست، فریب نخور. زندگی را با چشم بصیرت و آگاهی ببین و به افکار عمیق خود اهمیت بده.
هوش مصنوعی: مردهای که هنری ندارد بهتر از زندهای است که نالههایش بیحقیقت و بیارزش است.
هوش مصنوعی: شبی که ما بعد از سحر میگذرانیم، چون گریه ندارد، من عشق بازی را تا سحر ادامه دادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.