گنجور

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مهستی گنجوی

کار از لب خشک و دیده تر بگذشت

تیر ستمت ز جان و دل بر بگذشت

آبیم نمود بس تنک آتش عشق

چون پای بر آن نهادم از سر بگذشت

عطار

زانگه که دلم بر آن سمن بر بگذشت

هر دم بر من به درد دیگر بگذشت

با آنکه ز عشق هیچ آبم بنماند

بنگر که چگونه آبم از سر بگذشت

ناصر بخارایی

درد دلم از شمار دفتر بگذشت

این قصه به هر محفل و محضر بگذشت

این واقعه در جهان شنیده است کسی

من تشنهٔ آب و آبم از سر بگذشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه