دراز گشت حدیث درازدستی ما
سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف
زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت
هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف
فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش
چنانکه قلیه افعی خوری بریق ترف
فغان من ز خداوند من حمیدالدین
که از وجود من او را فراغتیست شگرف
در این چنین مه و موسم که درع ماهی را
ز زور لرزهٔ دریا نه قبه ماند و نه ظرف
به صد هزار تکلف به خدمتش بردم
قصیدهای که نه نقدش عیار یافت نه صرف
ز عرض کردن و ناکردنش چنان که کنند
خبر نکرد مرا بعد هفتهای به دو حرف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالاتی از غم و تلخی زندگی شاعر میپردازد. شاعر از کنشها و روابط زمین و آب، که به شدت سودآور و در عین حال پر از مشکلات هستند، صحبت میکند. او از افسردگی و ناراحتی خود به خاطر جدایی از خداوند (حمیدالدین) ابراز نارضایتی میکند. همچنین به تلاشهایش برای عرض ادب و خدمت به خدا و ناکامیاش در رسیدن به نتایج مطلوب اشاره دارد. در نهایت، شاعر از عدم توجه و پاسخی که پس از مدتی از خدا دریافت کرده، ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: حرفها و داستانهای ما دربارهی دراز دستی و فریبکاری بسیار طولانی شد و مانند برف، که به سرعت سطح زمین را میپوشاند، به یکباره همه چیز را روشن و نمایان کرد.
هوش مصنوعی: زمین و آب دو نعمت با ارزش هستند، اما هوای آلوده و آب کثیف میتوانند مشکلات زیادی به همراه داشته باشند.
هوش مصنوعی: حسرت من از این زندگی دشوار و چهرهی غمگین به اندازهای است که انگار خوراکی بدخواهان به تلخی و زهر درونش وجود دارد.
هوش مصنوعی: ناله و زاری من بر این است که خداوند من، حمیدالدین، از وجود من آسودگی و راحتی دارد.
هوش مصنوعی: در این زمان و در این شرایط اینچنینی، به قدری دریای طوفانی و لرزان است که نه کریشههای ماهی (به عنوان دکور و زینت) باقی میماند و نه ظرفهای آن را میتوان دید.
هوش مصنوعی: با زحمت و دشواری زیادی شعری را برای او آماده کردم، اما نه ارزش آن شناخته شد و نه به دردش خورد.
هوش مصنوعی: به خاطر بیان نکردن چیزی که باید گفته میشد، مثل این بود که خبری به من نرسید. بعد از یک هفته، تنها با دو کلمه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنفشهزار بپوشید روزگار به برف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال
از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز
[...]
زهی دهان تو کام شکرلبان شگرف
شکار چشم تو حوران «قاصرات الطرف »
دو جوی خون ز دو چشمم به صفحه رخ زرد
چو جدولیست مثنی کشیده از شنجرف
مگوی لاچو ز لعل لب تو خواهم کام
[...]
ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف
چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف
چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل
شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف
در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!
[...]
الا که چهر تو برف است و لعل تو شنگرف
ربوده عکس زشنگرفت آنرخ چون برف
رسد بهار و در این ظرف کم من کم ظرف
مدان که عمر کنم جز بشاهد و می صرف
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.