خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر
زظل گوهر چترت شود سیاه وسفید
ایا وجود ترا فیض جود واهب کل
به عمر ملک سلیمان و نوح داده نوید
تویی که سایه عدلت چنان بسیط شده
که رخنه کردن آن مشکل است برخورشید
نهیب رزم تو بگسست جوشن بهرام
شکوه بزم تو بشکست بربط ناهید
شود چو غنچهٔ گل چاک ترک دشمن تو
گرش به نام تو بر سر زنند خنجر بید
برد یمین ترا سجده خامهٔ تقدیر
دهد یسار ترا بوسه خاتم جمشید
بدان خدای که خورشید آسمان را داد
جوار سکنهٔ بهرام و حجرهٔ ناهید
بدان خدای که در کارگاه صنعت کرد
رخ سیاه مه از نور آفتاب سفید
که در مفارقت بازگاه چون فلکت
مرا ز سایه به خورشید عمر نیست امید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به ستایش خدا و اشاره به قدرت و عظمت او میپردازد. شاعر از نعمتهای الهی و مقام پرچمدار عدل و عدالت صحبت میکند و بر برکتهای موجود در زندگی خود تأکید میکند. خداوند را به عنوان منبع عزت و قدرت میستاید و بر برتری و ویژگیهای عادلانه او تأکید میکند. همچنین به چالشهایی که در برابر دشمنان وجود دارد و پیروزیهای دیوانهوار در جنگها اشاره میشود. در نهایت، شاعر از فقدان امید در جدایی از سایه خداوند سخن میگوید.
هوش مصنوعی: خداوند نزدیک میشود تا صبح پیروزی تو فرارسد و سایهات بر زمین بیفکند، این سایه هم به رنگ سیاه و هم به رنگ سفید خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا وجود تو بخشش و نعمت بیانتهایی است که به طول عمر پادشاهی سلیمان و نوح وعده داده شده است؟
هوش مصنوعی: تو آنقدر انصاف و عدل داری که سایهات به اندازهای گسترده شده که نفوذ به آن برای آفتاب هم دشوار است.
هوش مصنوعی: صدای رزم تو armor بهرام را پاره کرد و زیبایی محفل تو ساز ناهید را شکست.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن تو به زیبایی و لطافت غنچهٔ گل شود، اگر هم برای آسیب زدن به تو خنجر بید را بر سرش بزنند، باز هم زیبایی و لطافت او از بین نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: اگر دست راست تو تقدیر بنویسد، دست چپ تو بوسهای خواهد گرفت که نماد اراده و سرنوشت بزرگ است.
هوش مصنوعی: بدان خدایی که خورشید را در آسمان قرار داد، فضایی برای سکونت و زندگی به بهرام و مکانی برای ناهید فراهم آورد.
هوش مصنوعی: بدان که خدایی وجود دارد که در آفرینش، چهرهای سیاه را از ماه و نوری سفید را از خورشید ساخته است.
هوش مصنوعی: وقتی که از خانه و دیارم جدا میشوم، مانند یک درخت خشکیده، از سایهام چیزی ندارم و به روشنایی عمر و زندگیام امیدوار نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.