به کلاهی بزرگ کرد مرا
آنکه گیتی به چشمشس آمد خرد
آنکه آب کلاهداری چرخ
آب دستار خواجگیش ببرد
هر که پیشش کمر به خدمت بست
بر کله گوشهٔ زمانه سپرد
... در زهرهٔ سپهر نمود
تا کلاهه بخورد و لب بسترد
پس چو از قلهٔالمبالاتش
پس از آن کس مرا به کس نشمرد
دست از صحبتم چنان بکشید
پای بر فرق من چنان بفشرد
که نه محرم شدم به شادی و غم
نه حریف آمدم به صافی و درد
گفتم آن را کله چگونم نهم
که کلاهی ببایدش زد و برد
خیز پیرا که راه ما غلط است
به سر راه باز گرد چو کرد
آن جوان بخت را بپرس و بگوی
که سفینه بده کلاه بمرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حسرت و ناامیدی فردی میپردازد که به نوعی تحت تأثیر قدرت و عظمت یک شخص بزرگ قرار گرفته است. او احساس میکند که در برابر آن شخص، به اندازهای کوچک و بیارزش است که هیچگونه شادی و غمی نمیتواند احساس کند. در این راه، به دشواریهایی اشاره میشود که او را از رسیدن به اهدافش بازمیدارد. در نهایت، شاعر از خواننده میخواهد که به گذشته و مسیری که در زندگی طی کردهاند توجه کنند و از قدرت و تسلط آن بزرگ نیز یاد کنند. این شعر نمایانگر ناتوانی و فشارهای زندگی است که افراد را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: کسی که به لحاظ دانایی و بینش، هستی را کوچک میبیند، به من کمک کرد تا خود را بزرگتر از آن چه که هست، تصور کنم.
هوش مصنوعی: کسی که توانایی مدیریت و کنترل مسائل را دارد، به راحتی میتواند بر مشکلات غلبه کند.
هوش مصنوعی: هر کس که برای خدمت به او تلاش کند، در حقیقت، خود را در دست تقدیر و شرایط زمانه قرار داده است.
هوش مصنوعی: در آسمان، زیبایی یا ستارهای درخشید که باعث شد کلاه بر سر بگذارند و دلها را به شوق آورد.
هوش مصنوعی: زمانی که از اوج بیتوجهیاش به دیگران پایین آمد، دیگر هیچکس مرا در نظر نگرفت.
هوش مصنوعی: شما به گونهای از صحبتهای من کنارهگیری کردید که گویی با پا بر سر من فشاری آوردید.
هوش مصنوعی: نه در شادی و غم به کسی نزدیک شدم و نه توانستم در حالتی آرام و بدون درد، با کسی همدلی کنم.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که چگونه میتوانم آن را بر سرش بگذارم، زیرا نیاز به کلاهی دارد که بر سرش بگذارم و ببرم.
هوش مصنوعی: بیدار شو و به خود بیا، چرا که مسیر ما اشتباه است. بهتر است به جای ادامه دادن، به نقطهای که از آن شروع کردیم برگردیم.
هوش مصنوعی: نوجوان خوششانسی را بپرس و از او بخواه که کلاهی به مرد بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشتر گرسنه کسیمه برد
کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد
نانوردیم و خوار و این نه شگفت
که برِ ورد، خار نیست نورد
مردم اندر خور زمانه شدهست
نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد
از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد
کوه یر نوف شد هوا پر گرد
شعر سید محمد ناصر
دل من شاد کرد و خرم کرد
شدم از گرمی طبیعی پوست
همچو تشنه که آب باید سرد
بر دل من نشاط رامش یافت
[...]
صدر اسلام زنده گشت و نمرد
گرچه صورت به خاک تیره سپرد
در جهان بزرگ ساخت مکان
هم بخردان گذاشت عالم خرد
پس تو گویی که مرثیت گویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.