عشق هر محنتی به روی آرد
مکن ای دل گرت نمیخارد
وز چه رویت همی شود غم عشق
روی سرکش که روی این دارد
دامن عافیت ز دست مده
تا به دست بلات نسپارد
گویی اندر کنار وصل شوم
تا شوی گر فراق بگذارد
وصل هم نازمودهای که به لطف
خون بریزد که موی نازارد
مردبینی که روز وصل چو شمع
در تو میخندد اشک میبارد
گیر کامروز وصل داغت کرد
هجر داغ فراق باز آرد
برگرفتم شمار عشق آن به
که ترا از شمار نشمارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و چالشهای آن میپردازد. شاعر به دل خود توصیه میکند که در مواجهه با محبت و زحمت عشق، تسلیم نشود و از آرامش و امنیت خود دست نکشد. او احساس میکند که ممکن است در کنار محبوبش به وصال برسد، اما در عین حال از درد جدایی نیز میترسد. شاعر به وضوح نشان میدهد که تجربه عشق، با وجود زیباییاش، میتواند به شدت آزاردهنده باشد و درد جدایی را به یاد آورد. در نهایت، او به تردیدهای عشق و اینکه آیا واقعاً وصال سعادتبار است یا خیر، میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر دلت به عشق واقعی آغشته نیست، پس در برابر مشکلات و سختیها مقاوم نباش. عشق، حتی سختیها را زیبا میسازد و قابل تحمل میکند. پس اگر عشقی در دل نداری، چرا باید به این دردها و رنجها اهمیت بدهی؟
هوش مصنوعی: چرا عشق و غم تو بر دل من چیره شده در حالی که چهره زیبایی در این دنیا وجود دارد؟
هوش مصنوعی: همیشه مراقب آرامش و سلامتیات باش و نگذار به دست مشکلات و بلاها بیفتی.
هوش مصنوعی: انگار میخواهم در کنار تو باشم تا زمانی که فاصله و جدایی وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به عشق و محبت دلیلی برای ابراز احساساتش پیدا نکند، اما با این حال دلش به خاطر زیبایی و ظرافت معشوق میلرزد و خواهان اوست، به همان اندازه که موی معشوق نازک و لطیف است، عشق و محبتش نیز نازک و لطیف خواهد بود. اگر عشق واقعی را نچشیده باشد، نمیتواند به درستی آن را احساس کند.
هوش مصنوعی: مردی را ببین که در روز وصال، مانند شمع برای تو میخندد، اما در دلش اشک میریزد.
هوش مصنوعی: امروز محبت و وصل تو باعث ناراحتیام شده و دوری و فراق دوباره به یادم میآورد درد و رنجی که کشیدهام.
هوش مصنوعی: عشق تو را به حساب نمیآورم، زیرا تعداد آن را بیشتر از همه میدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد
چون منی را فلک بیازارد
خردش بی خرد نینگارد
هر زمانی چو ریگ تشنه ترم
گرچه بر من چو ابر غم بارد
چون بیفسایدم چو مار غمی
[...]
ای که از بهر خدمت در تو
بست دولت میان و کام گذارد
پیش از آن کم زمانه آش کند
فضل کن سیدی فرست آن آرد
هر که از دیدن تو خرم نیست
[...]
خسروا ، چون تو آسمان نارد
خدمت و زمانه بگزارد
باد را هیبت تو بر بندد
کوه را حملهٔ تو بردارد
پای تو فروش محمدت سپرد
[...]
به خدایی که از شب تیره
روز روشن همی پدید آرد
بیقلم بر بساط آینه فام
صورت آفتاب بنگارد
کز غمت انوری ز آتش دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.