گنجور

 
انوری

قُرطه بگشای و زمانی بنشین بیش مگوی

روی بنمای که امروز چنین دارد روی

درِ عذر و گرهِ موی ببند و بگشای

که پذیرایِ گره شد تنم از مویه چو موی

ای شده پایِ دلم آبله در جستن تو

چون به دست آمدی‌ام دل بنه و جست مجوی

سنگِ عشقِ تو چو بشکست سبویِ دلِ من

باز باید زدن آخر به هم این سنگ و سبوی

انوری پای نخواهد ز گلِ عشقِ تو شست

گر تو زو دست بشویی چه کنم دست بشوی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

باز گرد اکنون و آهستگشان بر سر و روی

آبکی خرد بزن خاک لب جوی بروی

جامه‌ای بفکن و برگرد به پیرامن جوی

هر کجا تازه گلی یابی از مهرببوی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
سوزنی سمرقندی

ای کمال النسب از بهر خداوند مگوی

کان ندیمان گزیده ز کجا کردی روی

هریکی همچو سگ لاک دوان از پس بوی

ضرر نقل و هلاک قدح و مرگ سبوی

بدم مفت دوان دربدر کوی بکوی

[...]

مولانا

اگر امشب بر من باشی و خانه نروی

یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی

اندک اندک به جنون راه بری از دم من

برهی از خرد و ناگه دیوانه شوی

کهنه و پیر شدی زین خرد پیر گریز

[...]

اوحدی

بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی

دلبر کافرم از چادر کافوری روی

کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده

عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی

کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی

[...]

ناصر بخارایی

ترک لشکرشکن عشوه‌گر عربده‌جوی

بت‌کافِر بچهٔ نوش‌لب سلسله‌موی

دوش سرمست به سر وقت حریفان می‌رفت

با می و مطرب و چنگ و دف و جامی و سبوی

می پرستان سحرخیز چو آگاه شدند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه