ای کار غم تو غمگساری
اندوه غم تو شادخواری
از کبر نگاه کرد رویت
در چشمهٔ خور به چشم خواری
از تابش روی و تاب زلفت
شب روشن گشت و روز تاری
فقر غم تو ز باغ دلها
برکند نهال کامگاری
ای شربت بوسهٔ تو شافی
وی ضربت غمزهٔ تو کاری
داری سر آنکه بیش از اینم
در بند فراق خود بداری
گویی بیمن دل تو چونست
چونست به صد هزار زاری
روزی که غم نوم نمایی
آنرا به غنیمتی شماری
با یاران این کنند احسنت
چشم بد دور نیک یاری
امروز بر اسب جور با من
هر گوشه همی کنی سواری
ترسم فردا گه مظالم
تاب ثقةالملوک ناری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوه عشق سخن میگوید و احساسات عمیق خود را درباره معشوق ابراز میکند. او از تأثیر زیبایی چهره و موهای معشوق بر شب و روز صحبت میکند و میگوید که این عشق باعث فقر و ناکامی او شده است. شاعر اشاره میکند که بوسه معشوق برایش شفا بخش است و هر تیری که از طرف او به سمتش میآید، بسیار سنگین و دردناک است. او از معشوق میخواهد که بیشتر او را در بند نگه دارد و میپرسد دل او بدون او چه حالتی دارد. شاعر روزی را یادآوری میکند که غم معشوق را ببیند و آن را غنیمت بشمارد. در نهایت، او نگرانی خود را درباره ظلمهایی که ممکن است در آینده بر او رود، ابراز میکند.
هوش مصنوعی: غم و اندوه تو سبب شده که من به دنبال آرامش و خوشحالی باشم.
هوش مصنوعی: به خاطر خود بزرگ بینیات، وقتی به چهرهات در آب خورشید نگاه میکنم، از شرم و خجالت احساس کوچکی میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره و جذابیت موهای تو، شب روشن شد و روز تاریک گردید.
هوش مصنوعی: فقر، غم تو را از دلهای مردم میزداید و شادی و کامیابی را از آنها دور میکند.
هوش مصنوعی: ای نوشیدن بوسهٔ تو موجب آرامش و شفا است و نگاههای معنادار تو تاثیری عمیق و قوی دارد.
هوش مصنوعی: شما به خودتان نمیآیید که بیش از این در بند جدایی من ماندهاید.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد دل تو بدون من چگونه است، انگار که با هزاران زاری و دلشکستگی مواجه است.
هوش مصنوعی: وقتی روزی غم و اندوه بر تو ظاهر شود، باید آن را همچون یک فرصت ارزشمند تلقی کنی.
هوش مصنوعی: با دوستان خوب و نیکو، از دوستی و محبت صحبت میشود و از بدیها و حسادتها دوری میشود.
هوش مصنوعی: امروز تو بر اسب ناامیدی سوار هستی و در هر گوشه من را اذیت میکنی.
هوش مصنوعی: میترسم روزی در زمانهای که ستمکاران حاکم هستند، بار مشکلات و فشارهای زندگی را نتوانم تحمل کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
[...]
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.