قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱ - در صفت بزم و مدح ملک اعظم عماد الدین فیروزشاه و دستور بزرگ
حبذا بزمی کزو هردم دگرگون زیوری
آسمان بر عالمی بندد زمین بر کشوری
کشوری و عالمی را هم زمین هم آسمان
از چنین بزمی تواند داد هردم زیوری
مجلس کو دعوی فردوس را باطل کند
گر میان هر دو بنشانند عادل داوری
با هوای سقف او رونق نبیند نافهای
با زمین صحن او قیمت نیابد عنبری
در خیال نقش بترویان او واله شوند
گر ز دور هر گریبان سر برآرد آزری
جنتست آن عرصه گر بیوعده یابی جنتی
کوثرست آن باده گر مستی فزاید کوثری
ساغرش پر بادهٔ رنگین چنان آید به چشم
کز میان آب روشن برفروزی آذری
آتش سیال دیدستی در آب منجمد
گر ندیدستی بخواه از ساقیانش ساغری
هست مصر جامع هستی از آن خارج نیافت
روزگار از عرصهٔ او یک عرض را جوهری
آسمان دیگر است از روی رتبت گوییا
واندرو هر ساکنی قایم مقام اختری
آفتاب و ماه او پیروزشاه و صاحبند
شه سلیمان عنصری دستور آصف گوهری
دیر مان ای حضرتی کز سعی بنای سپهر
خاک را حاصل نخواهد گشت مثلث دیگری
تا چه عالی حضرتی کاین آفتاب خسروی
هر زمان از سدهٔ قصر تو سازد خاوری
آفتابی گر بخواهد برگشاید نور اوی
جاودان از نیمروز اندر شب گیتی دری
گر کواکب را مسلم گشتی این عالی سپهر
هریکی بودندی اندر فوج دیگر چاکری
جرم کیوان آن معمر هندوی باریکبین
پاسبان تو نشاندی هر شبی بر منظری
مشتری اندر ادای خطبهٔ این خسروی
معتکف بنشسته بودی روز و شب بر منبری
والی عقرب ز بهر منع و رد حادثات
بر درش بودی به هر دستی کشیده خنجری
زهره اندر روزهای عیش و خلوتهای شب
بسته بودی خویشتن بر دامن خنیاگری
تیر مستوفی به دیوان در چو شاگردان او
میبریدی کاغذی یا میشکستی دفتری
ای خداوندی که تا بیخ صنایع شاخ زد
شاخ هستی را ندادند از تو کاملتر بری
آسمان قدری که صاحب افسر گردون نیافت
ملک آب و خاک را همچون تو صاحب افسری
چون لب ساغر بخندد هر ندیمت صاحبی
چون سر خنجر بگرید هر غلامت قیصری
جام و خنجر چون تو یک صاحب قران هرگز ندید
بزم را سائل نوازی رزم را کینآوری
بوستان ملک را چه از شبیخون خزان
تا چو چشم بخت تو بیدار دارد عبهری
گر شود پاس تو در ملک طبیعت محتسب
آسمان انگشت ننهد تا ابد بر منکری
ور نشاندی نائبی بر چارسوی آسمان
زهره هرگز درنیاید نیز جز با چادری
ابر میبارید روزی پیش دستت بیخبر
برق میخندید و میگفت اینت عاقل مهتری
ابر اگر از فتحباب دستت آبستن شود
قطرهٔ باران کند از هر حشیشی عرعری
معن و حاتم گر بدیدندی دل و دست ترا
هریکی بر بخل آن دیگر نوشتی محضری
در چنان دوران که عمری در سه کشور بلکه بیش
ز ایمنی زادن سترون شد چو گردون مادری
بالش عالیت سد فتنه شد ورنه کجا
پهلویی در ایمنی هرگز نسودی بستری
دختران روزگارند این حوادث وین بتر
کو چو زاید دختری دخترش زاید دختری
روز هیجا کز خروش و گرد جیشت سایه را
تا سوار خویش را یابد بباید رهبری
از پس گرد سپه برق سنان آبدار
همچنان باشد که اندر پردهٔ شب اخگری
آسمان ابریق شریان را گشاید نایژه
تا بشوید روزگار از گرد هیجا خنجری
هر کمان ابری بود بارنده پیکان ژالهوار
هر سنان برقی شود هر بارگیری صرصری
چون بجنبانی عنان صرصر که پیکرت
بانگ شب خوش باد جان برخیزد از هر پیکری
لشکری را هیزم دوزخ کنی در ساعتی
ای تو تنها هم پناه لشکر و هم لشکری
اژدهای رمح تو خلقی به یک دم درکشد
وانگهی فربه نگردد اینت معجز لاغری
عقل با رمح تو فتوی میدهد اکنون که چوب
شاید ار ثعبان شود بیمعجز پیغمبری
خنجرت سبابهٔ پیغمبرست از خاصیت
زان به هر ایما چو مه از هم بدرد مغفری
با چنین اعجاز کاندر خنجر تو تعبیه است
بر سر خصم لعین چه مغفری چه معجری
بر زبان خنجرت روزی به طنازی برفت
کاسمان چون من نیارد هیچ نصرت پروری
گفت نصرت نی مرا بازوی شه میپرورد
لاجرم هر ذوالفقاری را بباید حیدری
خسروا من بنده را در مدت این هفت ماه
گر میسر گشتی اندر هفت کشور یاوری
تا مرا از لجهٔ دریای حرمان دوستوار
فیالمثل بر تختهای بردی کشان یا معبری
هستمی از بس که سر بر آستانت سودمی
چون دگر ابنای جنس خویش اکنون سروری
لیکن از بس قصد این ناقص عنایت روزگار
ماندهام در قعر دریای عنا چون لنگری
روزگار این جنس با من بس که دارد قصدها
آن چنان بیرحمتی نامهربانی کافری
هم توانستی گرم شاکر ترک زین داشتی
تا نبودی چون منش باری شکایت گستری
تا صبا از سر جهان را هر بهاری بیدریغ
در کنار دایهٔ گردون نهد چون دلبری
بیدریغت باد ملک اندر کنار خسروی
تا نیاید گردش ایام را پیدا سری
خصم چون پرگار سرگردان و رای صایبت
استوای کارهای ملک را چون مسطری
آسمان ملک را دایم تو بادی آفتاب
از سعود آسمان گردت مجاور معشری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک بزم و جشن بزرگ میپردازد که در آن آسمان و زمین به زیبایی و شکوه آن افزوده شدهاند. شاعر در این متن به مقام بلندی که صاحب این بزم، یعنی یک پادشاه یا شخصیت مهم، دارد اشاره میکند و از ویژگیهایی چون عدالت، حکمت و عظمت او سخن میگوید.
شاعر توصیفاتی از زیباییهای عالم، مانند خورشید، ماه و ستارگان ارائه میدهد و به قدرت و تاثیر آن پادشاه بر آسمان و زمین اشاره میکند. همچنین، در این شعر به هارمونی و هماهنگی وجودی که در این جشن و بزم حاکم است، تأکید میشود.
در نهایت، شاعر به دوستی و وفاداری به پادشاه اشاره میکند و به این نکته میپردازد که در برابر سختیها و مشکلات موجود باید شاکر و خوشحال از حضور او و نعمتهایش بود.
هوش مصنوعی: چه خوب است جشنی که هر لحظه شکوهی از آسمان بر جهانی میافزاید و زمین بر کشوری میبالد.
هوش مصنوعی: کشور و جهانی را میتوان به برکت چنین جشنی که هم زمین و هم آسمان را پر از زیبایی میکند، همواره زینت بخشید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهند ادعای بهشت را در جلسهای باطل کنند، باید یک قاضی عادل را میان طرفین قرار دهند تا داوری کند.
هوش مصنوعی: با توجه به هوای خاص و دلنشین محیط او، هیچ گلی نمیتواند به زیبایی و شکوه او دست یابد و همچنین هیچ عطری نمیتواند به قیمت و ارزش عطر او برسد.
هوش مصنوعی: در تصور زیبایی معشوق، افرادی که در دوردست هستند به شدت تحت تاثیر قرار میگیرند و از شگفتی و شوق به سمت او متمایل میشوند.
هوش مصنوعی: اگر بدون وعدهای به بهشت دست یابی، بهشت واقعی است. و اگر مستیات بیشتر شود، آن نوشیدنی همانند کوثر است.
هوش مصنوعی: بطری پر از نوشیدنی رنگین به قدری زیبا به نظر میرسد که مانند شعلۀ روشن و درخشان در آب زلال به چشم میآید.
هوش مصنوعی: آیا تا به حال آتش روان را در آب یخزده دیدهای؟ اگر ندیدهای، از ساقیها بخواه تا برایت جامی بیاورند و نشان دهند.
هوش مصنوعی: مصر جایی است که تمام وجود و هستی در آن جمع شده است و هیچچیز نمیتواند از قلمرو آن خارج شود؛ حتی زمان هم نمیتواند از این مکان، یک ویژگی را بگیرد.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر مقام و مرتبهای که دارد، متفاوت است و به نظر میرسد که هر کسی که در آن زندگی کند، همچون ستارهای درخشان و با ارزش است.
هوش مصنوعی: خورشید و ماه در دستان او هستند، او شاه پیروز و صاحبامر است. او مانند سلیمان، با حکمت و قدرتی بزرگ و گوهری ارزشمند در میان مردان است.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، زمان زیادی از تو گذشته است و تلاشهای ما برای ساختن این دنیای خاکی هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید، چرا که مانند تو کسی دیگر نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به ویژگیهای خاص و عالی یک شخصیت مهم اشاره دارد، که نور و درخشش او مانند آفتاب است و هر زمان که طلوع میکند، زیبایی و شکوهی را به محیط اطرافش میبخشد. در واقع، او همچون خورشیدی است که قصر او را روشن و پر از زندگی میکند.
هوش مصنوعی: اگر خورشید بخواهد، نورش بهگونۀ همیشگی در شب جهان درخشان میشود.
هوش مصنوعی: اگر ستارهها را بهطور مسلم و قطعی پذیرفتی، بدانی که این آسمان بلند، هر یک از آنها در واقع در گروهی دیگر خدمتگزار است.
هوش مصنوعی: کیوان، که نماد زیبایی و درخشش است، به خاطر آن هندوی مسن و دانا، هر شب تو را در جایی تماشایی قرار داد.
هوش مصنوعی: کسی که به ما سفارش و درخواست میکند، در حال گوش دادن به خطبههای این پادشاه متمایل به عبادت بود و روز و شب بر منبری نشسته است.
هوش مصنوعی: والی عقرب برای جلوگیری از حوادث در مقابل خود همیشه آماده است و به هر نحوی که لازم باشد، آماده دفاع از خود است.
هوش مصنوعی: زهره در روزهای خوشی و شبهای تنهایی، خود را به دامن یک خواننده خوشصدا سپرده بود.
هوش مصنوعی: مثل شاگردانی که در دیوان مشغول کارند، تو هم قلمت به مانند تیر ماهرانه و دقیق مینویسد یا بر ورق دفتر میکوبی.
هوش مصنوعی: ای خداوندی که تا عمق صنایع و هنرها نفوذ کردهای، هیچکس نتوانسته است شاخ هستی را به کمالی که از توست برساند.
هوش مصنوعی: آسمان، به اندازهای که کسی قادر به تسلط بر آن نیست، نتوانسته است بر زمین و خاک حکمرانی کند مانند تو که بر دنیا سلطنت داری.
هوش مصنوعی: وقتی لب ساغر (جام) لبخند بزند، هر کسی که در کنار تو قرار دارد صاحب عشق تو خواهد شد. و وقتی سر خنجر (تیغ) اشک بریزد، هر کدام از خدمتگزارانت به حالتی غمگین خواهند بود.
هوش مصنوعی: تو هیچگاه بزم و سرور را ندیدهای که مانند تو، یعنی جام و خنجر، در دستان صاحب قرانی باشد؛ زیرا کسی که در میهمانیها و جنگها به یاری دیگران میشتابد، همیشه دعوت و محبت را میآورد.
هوش مصنوعی: در باغ ملک، چه از حمله ناگهانی پاییز، تا زمانی که چشم بخت تو بیدار باشد و برافروخته، حالتی خاص دارد.
هوش مصنوعی: اگر پاس تو در این دنیای طبیعت باشد، آسمان هرگز انگشت بر گناهی نخواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر کسی را به عنوان نماینده یا فرستادهای بر آسمانها قرار دهی، باز هم نمیتواند به تنهایی و بدون پوشش مناسب (چادر) در آسمانها بگردد.
هوش مصنوعی: یک روز در حالی که باران میبارید، آسمان به طرز جالبی روشن شده بود و در این حال، برق با شادی و شوخی به تو میگفت که تو عاقل و باهوش هستی.
هوش مصنوعی: اگر ابر به خاطر باز شدن درب دست تو پر شود، هر قطره باران از هر گیاهی شیری زاد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر معن و حاتم تو را میدیدند، هر یک از آنها به خاطر کینهورزی و حسادت دیگری، نامهای علیه او مینوشتند که نشاندهنده بخیل بودن او باشد.
هوش مصنوعی: در زمانهای که زندگی فردی در سه سرزمین گذشته و بهگونهای که احساس خطر و ناامنی رخ داده، مانند مادری که بچهاش زاده نمیشود و بیثمر میماند.
هوش مصنوعی: سرت را بر بالشی نرم و آرام قرار دادهای که تو را از خطرات محافظت کرده است، وگرنه زمانی که در کنار دیگری میخوابیدی، هیچگاه در امان نبودی.
هوش مصنوعی: حوادثی که در زندگی رخ میدهند مانند دخترانی هستند که به دنیا میآیند و هر زمان که یکی از آنها به دنیا میآید، با خود مسائلی و مسائل جدیدی را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: در روزی که هیاهو و آشفتگی زیاد است، سایه باید آن کسی را پیدا کند که سوار بر اسب است و میتواند او را هدایت کند.
هوش مصنوعی: بعد از گرد و غبار جنگ، نور سنان (شمشیر) مانند آتش در دل شب میدرخشد.
هوش مصنوعی: آسمان مانند یک ظرف آب است که جریانها را آزاد میکند تا روزگار را از گرد و غبار و مشکلات پاک کند.
هوش مصنوعی: هر ابر مانند کمانی است که باران میبارد، و هر قطره باران مثل پیکانی نازک و زیبا میافتد. هر بار که باران میبارد، گویی که یک سیل سریع و پرشور به راه میافتد.
هوش مصنوعی: هرگاه که باد سرد و تند به حرکت درآید، جسم تو از خوشی و سرزندگی به وجد میآید و روح هر موجودی از آن سرشار میشود.
هوش مصنوعی: در زمانی که تو به تنهایی میتوانی آتش دوزخ را برای لشکری فراهم کنی، در حقیقت هم پشتیبان آن لشکر هستی و هم خود یکی از آنها.
هوش مصنوعی: اژدهای جادویی تو میتواند در یک لحظه تمام مردم را نابود کند و با این حال، هیچگونه تغییر وزنی در خود نبیند. این نشان از قدرت و شگفتی لاغری تو دارد.
هوش مصنوعی: عقل به خاطر زیبایی و تاثیرگذاری تو حکم میدهد که حالا چوبی که ممکن است مانند مار خطرناک به نظر برسد، بدون وجود معجزهای از سوی پیامبری مستند نیست.
هوش مصنوعی: خنجر تو نشانۀ قدرت و قداست است و با هر حرکتی مانند ماه که از میان ابرها بیرون میآید، روشنایی و روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: این بیت به وجود قدرت و تأثیر شگفتانگیز خنجر اشاره دارد که در جنگ یا مبارزه میتواند بر دشمن مؤثر واقع شود. همچنین به این نکته اشاره میکند که این خنجر میتواند به صورت معجزهآسا بر سر دشمن ضربه بزند، چه به صورت ناشی از مهارت صاحب آن یا به وسیلهی خاصیت خود خنجر.
هوش مصنوعی: روزی، با شیطنت و ناز، بر زبان خنجر تو سخن خواهد گفت، اما به هیچ عنوان هیچکس نمیتواند به من مانند تو یاری رساند.
هوش مصنوعی: مردی میگوید که اگر نصرت و یاری به من نرسد، بازوی پادشاه مرا میپرورد. بنابراین، هر کسی که قدرت و شجاعت دارد، باید همچون علی (ع) باشد.
هوش مصنوعی: اگر در این هفت ماه، من با کمک شما توانستم در هفت کشور، یاری و کمکی دریافت کنم، خوشبخت و مفتخر خواهم بود که خدمتگزار شما بودهام.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مرا از عمق دریاهای غم و حسرت به ساحلی امن و آرام برسانی، مانند کسی که در آب را میشکافد و مسیری ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر توجه و ارادت به تو چنان در آستانت سر به سجده آوردهام که حالا مانند دیگران، برتر و سرور شدهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر تلاش زیاد برای جلب توجه و محبت روزگار، در عمق دریای مشکلها مانند لنگری ماندهام.
هوش مصنوعی: زندگی با من اینقدر بیرحمانه رفتار میکند که گویی هیچ محبت و رحمت در آن وجود ندارد و همه چیز انگار قصد و نیتهای بدی دارد.
هوش مصنوعی: تو توانستی به خاطر شکرگزاری و شادی ترک را انتخاب کنی، پس نداشتن آن باعث نمیشود که مانند من شکایت کنی.
هوش مصنوعی: هنگامی که باد ملایم بهاری از سرزمینهای دور میگذرد، با عشق و محبت تمام، زیباییها و شادابیهای فصل بهار را در آغوش آسمان مینهد، همچون دلبری که در کنار معشوقش میباشد.
هوش مصنوعی: بیتردید، کاخ و سرزمین تو باید در کنار سلطنت وجود داشته باشد تا چهرهی زمان هرگز در آن نمایان نشود.
هوش مصنوعی: دشمن مانند پرگاری سرگردان است و نظر تو در مورد کارهای مملکت همانند خطی است که به صورت مستقیم و دقیق ترسیم میشود.
هوش مصنوعی: آسمان به تو قدرت و تاثیر میدهد، و نور خورشید از بلندی آسمان، همیشه در کنار محبوب تو قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.