گنجور

 
امیر معزی

بیار فاخته مهرا شراب غالیه بوی

که خاک غالیه رنگ است و روز فاخته‌گون

تو با کرشمه طاوس پیش من بخرام

اگر ز سرما طاوس شد ز باغ برون

چنانکه باز نسیمن گرفت بر سرکوه

بگیر بازی کز حلق و برآید خون

از آن ‌کفی‌ که چو موی حواصل آمد گرم

قدح بده که جهان پر حواصِل است کنون

برفت بلبل و ما را ز رفتنش چه زیان

که بلبل‌ است ثناگوی شاه روزافزون