گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای فکرت تو بکام کرده

بالای زمانه در زبانی

مرگ از کف خنجر تو جسته

با صد حیلت زنیم جانی

تا صدر جهان پیربنشست

چون بخت تو به نشین جوانی

زنجیر گسل بنات حزمت

نیلی بندد بر آسمانی

از بازوی هیبت توزخمی

وز تعبیه بلا جهانی

هر زال کجا تواند آویخت

با روستمی به دوکدانی

از عالم مدح تو چه بیند

فکری بدریچه بیانی

بر بام جهان کجا توان شد

با نیم شکسته نردبانی

ای بیع گه هنر در تو

در وجه کسی نه آشیانی

گر منزل روح پیشت آرد

هر روز بتازه کاروانی

دانی که گران بها نباشد

بلبل طبعی بر آستانی

از بهر وثاق کهنه ی چند

بر من سبکی کند کرانی

حقا که اگر بهشتی ارزد

درد سر خام قلتپانی

تا خاک بود کران رکابی

تا باد بود سبک عنانی

از آتش و آب خنجر تو

بادا اثری بهر مکانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه