ای ز تو بر هر دماغی صد هوس
وز وصالت خود نشان نادیده کس
چیست جز غم با دل من هم نشین
کیست جز درد تو با جان هم نفس
تیز بازاری و چون تو شکری
در مه دی هم نمانده بی مکس
تا غمت شحنه است در شهر وجود
فتنه بر تخت است و عدل اندر جرس
یک لقب برناید از دیوان تو
هیچکس را در جهان جز هیچکس
تحفه ئی میخواست عشقت گفتمش
نیست حالی جز به جانم دسترس
خنده ئی زد گفت مرغی چون اثیر
غبن باشد که به پرّد از قفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به عمق احساسات و دردهای عاشقانه خود میپردازد. او از هوسهای موجود در دل هر انسانی سخن میگوید و غم و درد حاصل از عشق را توصیف میکند. عشق او خیالی دور و برایش غیرقابل دسترس است. او به رقابت و تنگناهای موجود در زندگی اشاره میکند و درد عشق را تنها همدم خود میداند. شاعر به وضعیت ناعادلانه در جامعه نیز اشاره میکند و بیان میکند که هیچ کسی نمیتواند به او کمک کند. در پایان، او به مفهوم آزادی و سرزندگی در عشق اشاره میکند و با استعارهای از پرنده، محدودیتهای عشق را در قفس ذکر میکند.
هوش مصنوعی: ای تو که هر لحظه در دلها آرزوها برمیانگیزی و کسی جز تو از جاذبههای خود بیخبر نیست.
هوش مصنوعی: دل من جز غم چه چیزی دارد که به آن آرامش دهد و جان من جز درد تو چه چیزی را با خود همراه دارد؟
هوش مصنوعی: تو در بازار زندگی بسیار تیز و ماهر هستی، مانند شکر که در مه دی (برف و سردی) بدون توقف نمیماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم و اندوه تو در وجودت غالب است، در شهر زندگی هرج و مرج و فتنه حاکم است و عدالت به خواب رفته است.
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا جز هیچکس نمیتواند از آثار و نوشتههای تو، لقب و نامی به خود بگیرد.
هوش مصنوعی: عشق تو خواستهای را میطلبید، اما من به او گفتم که حالتی جز جانم برای تو در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: او لبخندی زد و گفت: مرغی که در قفس احساس نارضایتی و غبن کند، به راحتی از آنجا پرواز خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نباشد قبله عالم مرا
قبله من کوی معشوقست و بس
چند جویی در جهان یاری ز کس
یک کست در هر دو عالم یار بس
تو چو طاوسی بدین ره در خرام
کاندرین ره کم نیایی از مگس
مرد باش و هر دو عالم ده طلاق
[...]
نیست در آخرزمان فریادرس
جز صلاح الدین صلاح الدین و بس
گر ز سر سر او دانستهای
دم فروکش تا نداند هیچ کس
سینه عاشق یکی آبیست خوش
[...]
گر نبودی عشق همراه نفس
دم نیارستی زد اندر عشق کس
سر توحیدش نیابد فهم کس
حیرت آمد حاصل دانا و بس
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.