گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای ز تو بر هر دماغی صد هوس

وز وصالت خود نشان نادیده کس

چیست جز غم با دل من هم نشین

کیست جز درد تو با جان هم نفس

تیز بازاری و چون تو شکری

در مه دی هم نمانده بی مکس

تا غمت شحنه است در شهر وجود

فتنه بر تخت است و عدل اندر جرس

یک لقب برناید از دیوان تو

هیچکس را در جهان جز هیچکس

تحفه ئی میخواست عشقت گفتمش

نیست حالی جز به جانم دسترس

خنده ئی زد گفت مرغی چون اثیر

غبن باشد که به پرّد از قفس

 
 
 
عطار

چند جویی در جهان یاری ز کس

یک کست در هر دو عالم یار بس

تو چو طاوسی بدین ره در خرام

کاندرین ره کم نیایی از مگس

مرد باش و هر دو عالم ده طلاق

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۸۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

نیست در آخرزمان فریادرس

جز صلاح الدین صلاح الدین و بس

گر ز سر سر او دانسته‌ای

دم فروکش تا نداند هیچ کس

سینه عاشق یکی آبیست خوش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۲۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه