ای برویت چشم روشن اختر نیک اختری
آفتاب مهترانی آسمان مهتری
هرکه فرزند جهان ناقصت خواند خطاست
چون تو، در وصف کمال خود جهان دیگری
نفس تو با ما، در این جای وز رشک جاه تو
چون رسن برخود همی پیچد سپهر چنبری
عالمی اقطاع قدرت شد چگونه عالمی
آنکه برتر زان ولایت نیست اسم برتری
یافت از رایت زهابی چشمه خورشید ازآن
نرگس انجم به شست از گنبد نیلوفری
مطرب عشرت سرای چرخ دف بر دف نهد
گر نه تمکین یابد از بزم تو در خیناگری
فتنه پنهان چون پری از تیغ کلک آسای توست
کز طریق خاصیت بگریزد از آهن پری
هرکه چون زنجیر سرپیچید از درگاه تو
دولتش گوید سر و سندان چو حلقه بردری
دستبوسند اختران مشاطه کلک تو را
چون رخ دفتر بیاراید بخط عنبری
با تو ور پیوسته بودی خواجه تاش جبرئیل
گرنه بگسستی از این پس رشته برپیغمبری
مرکب لطفت بر این کام ار بماند تا بدیر
خیمه ی عصمت زحد آب و گل بیرون بری
صبح اقبالت همی در جلوه امروز ایستد
صبر کن تا چهره بگشاید عروس خاوری
پهلوی تیغت چنان فربه شود کزیک سخاش
کیسه کان روی استغنا نهد در لاغری
سایه چتر تو را بر دوش گیرد آفتاب
نامه بخت تو را در دیده گیرد مشتری
تیغ کاهی تو آراید جهان کهنه را
رغم این مشت خرخاص از پی دانش خری
در رکاب مدحت تو رتبتی یابد سخن
کز وزارت گرم تر راند عنان شاعری
بخت را گر تو پیوندی است استحقاق توست
طوق گوهر هم ز خود بربندد آب گوهری
خدمتش را از بن دندان کمر بندد جهان
هرکه دولت را مرصع کرد تاج سروری
مشتری در صدر چون مانند خورشیدت بدید
آن شکوه مرتبت را شد بصد جان مشتری
ظاهراً نشناخت از حیرت تو را پرسید کیست
عقل گفت، آن کز تو ظاهرتر بود در ظاهری
خواجه ی محسن اثیرالدین که بر احسان او
حق تعالی ختم کرد آئین سائل پروری
طاق اطلس را که عالم جست در زیر قباست
پروزی دان بر بساط جاهش از پهناوری
صاحبا گر وقفه ئی یابم ز چرخ تیز تک
وقف این درگه کنم نظم دری طبع جری
مرکب فکرم براندازد ستام جبرئیل
سیلی شعرم بدراند قفای سامری
سرّ القا ما، عصای کلک من روشن کند
معجزش چون باز مالد کعبتین ساحری
گر بجنبانی سری در من سر عالم شوم
زانکه سر جنبان تو کاری نباشد سرسری
خواجه کیهائی فروشد بر جهان بیرون ز حد
هرکه را صورت خریداری کند در چاکری
چشم روشن کن بدین گوهر که از همتای او
قاصر افتاده است و قاصر دست عقل جوهری
قرة العین است دوران که پیش مهد او
آسمان هم دایگانی می کند هم مادری
با سپند چشم زخمش مجمری کردی فلک
گر خورد بهرام را تمکین بدی در اخکری
مخبر هرکس پس از خلاق او اخلاق اوست
ای نکو منظر بحمدالله که نیکو مخبری
ابر نصرت بار تورانشه که از رایش فکند
سایه بر ایران و توران رایت اسکندری
ای ز حد آفرینش خیمه قدرت برون
وی ز گفت آفرین خوان دامن مدحت بری
سایه بر فرق وجود افکن که چرخ اعظمی
روز بر دانش همایون کن که سعد اکبری
دامن همت چنان در سطح هفتم چرخ کش
کز غبار هر نحوست روی کیوان بستری
ز آفتاب همت و ابر بنان روی امل
بشکفان چون لاله ی سیراب و گلبرگ طری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش فردی بزرگ و نیکوصف میپردازد که او را به عنوان "اختر نیک" و "آفتاب مهترانی" توصیف میکند. شاعر با استفاده از استعارهها و تصویرهای زیبا، ویژگیهای برجسته او را بیان میکند و برتری او را بر دیگران تاکید میکند. این فرد، به عنوان شخصیتی که کمال و زیبایی را نمایان میسازد، توصیف میشود و به این نکته اشاره میشود که او در جهان خود دنیایی دیگر را خلق کرده است. همچنین، شعر به بخت و تقدیر، و تأثیر مثبت او بر جهان و اطرافیانش میپردازد و او را به عنوان الگوی نیکویی معرفی میکند. شاعر با شعری پر از استعاره و تمثیل، عظمت و مقام این شخصیت را ستایش میکند و از او به عنوان نعمتی برای دنیا یاد میکند.
هوش مصنوعی: ای چهرهی تو روشنی بخش، چون ستارهای نیک و درخشان. تو همچون آفتابی هستی که برترینها را در آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: هرکسی که فرزند تو را ناتمام بداند، اشتباه کرده است؛ زیرا تو خود به قدری کامل هستی که نمیتوانی به کسی جز خودت توصیف شوی.
هوش مصنوعی: نفس تو از آنجا که با ماست، باعث میشود که جایگاه تو به قدری با ارزش است که آسمان به خاطر حسادت به مقام تو، خود را به دور تو میپیچد و مجذوب تو میشود.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی که در علم و دانش توانمند است، در جامعهای که برتریهایی وجود دارد، مورد توجه و احترام قرار نگیرد؟ در واقع، اگر کسی در مقام و علم بالاتری باشد، باید به آن احترام گذاشته شود و تحت تأثیر قدرتها قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: چشمه خورشید در زیر پرچم زرین پیدا شد و نرگسها در دستان آسمان آبی گنجانده شدند.
هوش مصنوعی: موسیقیدان در محفل شادی، با نواختن دف، باعث میشود که اگر کسی به این جشن توجه نکند، به زودی تحت تأثیر فضای سرشار از خوشی و شادی قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: فتنهی پنهان مانند موجودی افسونگر از قلم تو ناشی میشود، که به واسطهی ویژگیاش از آهن رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از درگاه تو سرپیچی کند و به تو رویگردان شود، نشان از بیدولتی و نداشتن قدرتش است، مانند اینکه دستان و پاهایش به زنجیر بسته شده باشد.
هوش مصنوعی: ستارگان مانند آرایشگران، به زیبایی دست به کار شدهاند تا چهرهی نوشتهی تو را همانند یک صفحهی خوشنقش بسازند و از آن با رنگی خوشبو زینت دهند.
هوش مصنوعی: اگر تو پیوسته با من بودی، ای داور، مثل جبرئیل؛ در غیر این صورت، از این پس رشته پیامبری را قطع میکردی.
هوش مصنوعی: اگر سوار زیبایی و لطافت تو بر این کام بماند، تا زمانی که خیمهی پاکی و عصمت از این آب و گل بیرون بیاید، انتظار کشیده میشود.
هوش مصنوعی: صبحی که در انتظارش هستی به زودی خواهد آمد، صبر کن تا زیبایی و شکوه آن خود را نمایان کند مانند عروس که در انتظار روز عروسیاش است.
هوش مصنوعی: زمانی که تیغ تو به قدری قوی و نیرومند شود، که سخن گفتن از آن مثل این باشد که یک کیسه پر از ثروت، به لاغری و نیاز تبدیل شود.
هوش مصنوعی: نور خورشید بر دوش تو سایه میاندازد و بخت تو را در چشمان مشتری میبیند.
هوش مصنوعی: تیغ کاهی تو میتواند دنیای قدیمی را تغییر دهد، با وجود اینکه این دنیا تحت تأثیر انسانهایی با افکار ناپخته و سطحی قرار دارد که تنها به دنبال لذتی زودگذر هستند.
هوش مصنوعی: در کنار ستایش تو، سخن به مقام بلندی دست مییابد که از مقام وزارت نیز بیشتر از آن برمیخیزد و بر افرازندگی شعر میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر خوششانسی به تو مربوط باشد، شایستگیات است؛ حتی اگر گوهری هم به گردنت بیفتد، خودت باید آن را به خود آویزان کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت و خدمتگزاری دقت و توجه داشته باشد و با جدیت در این راه گام بردارد، جهان را به بهترین شکل ممکن میسازد و در حقیقت، اوست که میتواند مقام و منزلت خود را ارتقا دهد و به رتبهای بس بلند دست یابد.
هوش مصنوعی: وقتی مشتری به عظمت و زیبایی تو مثل خورشید نگاه کرد، عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت و جانش را فدای آن شکوه و مقام تو کرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او در حیرت از توست و از عقل پرسیده که کیستی. عقل در پاسخ میگوید، آنکه باید به وضوح برای تو روشن باشد، در خود تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: شخصی به نام محسن اثیرالدین که خداوند با احسانش قوانین نیکوکاری و دستگیری از نیازمندان را به پایان رسانده است.
هوش مصنوعی: سقف آسمان را که جهان در زیر پوشش خود دارد، بدان که بر گسترهاش از بزرگی و وسعت چقدر شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، اگر مدتی از چرخ زندگی فاصله بگیرم، در این مکان شریف به نظم و ترتیب میپردازم و طبع من همچنان جاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: ایده و فکر من به قدری قوی است که میتواند به سرعت به جلو برود و به اوج برسد، مانند اینکه فرشتهای از آسمان بر آن تأثیر میگذارد؛ شعر من هم به گونهای است که میتواند سرلوحه و پیشرو باشد، همانطور که سامری در داستان معروف خود تحولی بزرگ به وجود آورد.
هوش مصنوعی: راز به یادآوری و الهام من به وسیله قلمم روشن میشود، معجزهاش مانند بازگشت مال، دو معبد را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر تو سری تکان دهی در وجود من، میتوانم به سرنوشتی عظیم برسم؛ چون تکان دادن سر تو نیازی به فکر عمیق ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در قدرت و ثروت خود را به نمایش بگذارد، نمیتواند به راحتی بر جهان سلطه یابد؛ بلکه فقط آنهایی که توانایی و ظرفیت لازم را دارند، میتوانند در این مسیر موفق شوند.
هوش مصنوعی: چشمهات را باز کن و به این گوهر نگاه کن که هیچکس نمیتواند به اندازهاش دست یابد و عقل انسانی هم از درک آن ناتوان است.
هوش مصنوعی: زمانی که در نزد مهد او، آسمان نیز همچون دایهای مهربان و مادر، دور خود میچرخد و به او خدمت میکند.
هوش مصنوعی: با چشمان پر از سحر و جادو، زخم او را چنان درمان کردی که فلک هم در برابر او تسلیم شد. اگر بهرام را به چالش میکشید، تو در عین حال به او قدرتی خاص میدادی.
هوش مصنوعی: اخلاق هر فرد نشانهای از خلاقیت و شخصیت اوست. خوشبختانه تو نیز از افرادی هستی که میتوانی به خوبی از شخصیت خوب خود خبر بدهی.
هوش مصنوعی: ابر نصرت، نماد یاری و رحمت الهی است که بر سر سرزمین توران سایه افکنده و باعث شده تا این سرزمین بر ایران تأثیر بگذارد. همچنین، این سایه به نوعی نشاندهنده قدرت و عظمت اسکندر است که بر این مناطق حاکمیت دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از مرز آفرینش فراتر رفتهای، از قدرت و عظمت خود گوشتن بزن و دامن ستایش را بر زمین بگستران.
هوش مصنوعی: بر فراز وجود خود سایهای بیفکن که روز بزرگ و مهمی بر دانش و آگاهی تو سایه افکند و آنرا با خوشبختی و سعادت همراه کند.
هوش مصنوعی: دامن تلاش خود را به قدری بالا بکش که در سطح عالی و بلند قرار بگیری و از گرد و غبار هر نوع پلیدی و زشتی دور بمانی و مانند کیوان (زحل) در جایی پاک و آرامش بخش اقامت کنی.
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب اراده و بارش ابرهای دست، آرزوی خود را همچون لالهای که سیراب شده و گلبرگش شکفته است، به بار نشان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.