ما تحمل بر جفاهای تو ای گل میکنیم
گر به خواری هم آن هم تحمل میکنیم
حق گواه ماست در صدق محبت با بتان
ناکسی گر ناحقی گوید تغافل میکنیم
هرکسی در این چمن از کشتکاری خرم است
ما چو مرغان تکیه بر شاخ توکل میکنیم
گرچه حسنت در خیال ما ز خورشیدست بیش
بیش از آن خوبی که ما با خود تخیل میکنیم
ما کجا و دیدن خورشید رویت از کجا
خلوت حسنت به چشم و دل تامل میکنیم
گل به دست مردم و در پای بلبل خار غم
کام خود ما هم خیال از بخت بلبل میکنیم
کام ما اهلی همین مردن بود در پای دوست
سستی از بخت است و ما خود هم تعلل میکنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و اندوه شاعر اشاره دارد و نشان میدهد که او دلشکسته و نگران است. شاعر از دل سنگی و دشواریهایی که در زندگی دارد میگوید و به این نکته اشاره دارد که حتی در میان این مشکلات، او بر زبان مشکلات خود نخواهد گفت چون امیدی در دلش باقی مانده. او از زیباییها و خوشیهایی که در دنیای اطرافش وجود دارد، ولی به او نمیرسد، سخن میگوید و میگوید که دلش از کدورتهای غیر، غبارآلود شده است. در نهایت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که نباید از زیباییهای زندگی غافل شد و باید با صبر و استقامت به استقبال زندگی رفت.
هوش مصنوعی: ما با وجود بدیها و بیرحمیهای تو، ای گل، صبر و تحمل میکنیم و حتی اگر به ذلت و خواری هم بیفتیم، تحمل آن را داریم.
هوش مصنوعی: خداوند به ما شهادت میدهد که محبت ما به آن معشوقهای نابکار واقعی و صادقانه است. حتی اگر آن معشوق ناحقی بگوید، ما بیتوجهی میکنیم و خود را درگیر نمیسازیم.
هوش مصنوعی: هر کس در این باغ به خاطر زحمت و کارش شاد و خوشحال است، ولی ما مثل پرندگان به امید و توکل بر خدا زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: هرچند زیبایی تو در ذهن ما به اندازه خورشید است، اما واقعاً از آنچه که ما در تخیل خود تصور میکنیم، زیباتر است.
هوش مصنوعی: ما کجا و دیدن زیبایی چهره تو از کجا، به راستی در خلوت و زیباییات چقدر به چشم و دل نگاه میکنیم.
هوش مصنوعی: مردم در دستشان گل دارند و بلبل در پای خود خارهای غم را احساس میکند. ما هم از سر حسرت به بخت بلبل فکر میکنیم.
هوش مصنوعی: خواسته ما این بود که در کنار دوست بمیریم، اما نداشتن فرصت و شانس باعث شده که ما نیز در این کار تعلل کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما کجا دست آشنا با مهره گل میکنیم
مشورت چون غنچه با سی پاره دل میکنیم
بحر پرشور حوادث در کف ما عاجزست
موج را از لنگر تسلیم ساحل میکنیم
همچو مژگان روز و شب در پیش چشم استاده است
[...]
از دو جانب سرگرانی را تحمل میکنیم
ما و او با یکدگر جنگ تغافل میکنیم
بس که از گلچینی این باغ دارد خارها
پنجهٔ خود را خیال بال بلبل میکنیم
چشم ما را سرمه از حسن سیاهان دادهاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.