پیش خورشید رخش کی ماه گردد جلوه گر
چشم کج بین آفتابی را دو می بیند مگر
گرچه میدانم نیایی سوی من شب تا به روز
چشم بر راه تو دارم گوش بر آواز در
هرگزم جامی ندادی تا زچشمم خون نریخت
جرعه یی می میدهی آنهم بصد خون جگر
کی گذارم ناوکت کز رشته جان بگذرد
کاینچنین مرغی بدام من نمیافتد دگر
خون اهلی گر سگت ریزد شرف دارد بر او
ور نپوشد خون خود از دیگران خاکش بسر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل دربارهی عشق و انتظار شاعر برای وصل محبوب است. شاعر به زیبایی محبوب که همچون خورشید میدرخشد اشاره میکند و بیان میکند که با وجود اینکه میداند محبوب به سوی او نخواهد آمد، همچنان چشم به راه اوست. او از درد و رنجی که در اثر دوری محبوب متحمل میشود سخن میگوید و به بهایی که برای عشق خود میپردازد اشاره میکند. در نهایت، شاعر از بینظیر بودن محبوب و دشواری رسیدن به او صحبت میکند. با وجود همهی اینها، عشق او قوی و پایدار است.
هوش مصنوعی: در برابر نور خورشید، ماه چگونه میتواند خود را نشان دهد؟ تنها چشمی که ناتوان باشد، میتواند در این نور دو ماه ببیند.
هوش مصنوعی: با اینکه میدانم که به سوی من نخواهی آمد، اما از شب تا صبح با چشمانم منتظر تو هستم و گوشم به صداهای تو attentive است.
هوش مصنوعی: هرگز به من جامی ندادهای که از چشمانم اشک بریزد. تنها یک جرعه میکنی و آن هم به قیمت صد دلخونی که دارم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم اجازه دهم که تو از زندگیام دور شوی، در حالی که اینگونه پرندهای دیگر به دام من گرفتار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر خون یک سگ اهلی بر زمین بریزد، از آن خون ارزشمندتر است و به او احترام بیشتری دارد، ولی اگر کسی خون خود را از دیگران پنهان کند، آن شخص هیچ ارزش و احترامی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.