گنجور

 
اهلی شیرازی

داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد

آخر شرار آتش ما در تو کار کرد

گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم

طالع مدد نکرد و مرا شرمسار کرد

ترسم بگرد من نرسی روز حشر هم

زینسان که سوخت عشقم و خاکم غبار کرد

ذوق شراب و شوق تو ای شوخ نوجوان

مارا ببین که آخر پیری چه خوار کرد

اهلی زیاد خود نه چنان برده یی که باز

روزی بخاطر تو تواند گذار کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد

با روزگار کار من اندر شمار کرد

دیدم شمار و بوسه ندیدم همی به چشم

بی می مرا از آنچه ندیدم خمار کرد

گفتم که بوسه دادی لختی نگار من

[...]

خاقانی

بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد

طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد

چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا

چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد

تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر

[...]

سید حسن غزنوی

ای آنکه روزگار ترا اختیار کرد

وز اختیار او همه خلق افتخار کرد

سرسبز شد بزرگی چون سرو تا خدای

دست ترا گشاده چو دست چنار کرد

آنی که باره عزم تو از گرد باد ساخت

[...]

ظهیر فاریابی

ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد

از کاینات ذات تو را اختیار کرد

نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت

کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد

اول تو را یگانه و بی مثل آفرید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد

آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد

از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد

هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد

چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه