گنجور

 
اهلی شیرازی

دلم بریان و تن سوزان و آهم آتشین باشد

تو آتشپاره‌ای دل در تو بستن اینچنین باشد

تو آن سر وی که سر بر آسمان داری زناز خود

من آن خارم که در راه تو رویم بر زمین باشد

اگر دزدیده در روی تو میبینم مکن عیبم

ترا دزدیده خواهد دید اگر روح الامین باشد

چو خواهی کشتنم روزی بفردا مفکن این فرصت

بکش ای عمر من ترسم که مرگم در کمین باشد

گدای تست اهلی سر بهر یاری فرونارد

چو لیلی خرمنی باید که مجنون خوشه چین باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنین‌باشد

تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد

عطار

چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد

بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد

لب دریا همه کفر است و دریا جمله دین‌داری

ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد

اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری

[...]

همام تبریزی

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد

زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد

نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی

نظیرش گر همی‌خواهی مگر در حور عین باشد

میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش

[...]

سیف فرغانی

طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد

برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد

تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان

دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد

تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد

[...]

ناصر بخارایی

کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد

نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد

دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد

چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد

یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه