تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را
چشمم دگر بخواب ندیده است خواب را
شاه نجف که نقد وجودست در جهان
گنج وجود اوست جهان خراب را
هر کس که یافت خاک در او بهشت یافت
آری بهشت خاک درست این جناب را
ای آفتاب تا شده یی در نقاب غیب
ظلمت گرفته است بر افکن نقاب را
تا ماه نو بشکل رکابت بر آمده
صد حسرت است بر مه نو آفتاب را
مه را اگر مجال عنان گیری تو نیست
چندان مجال ده که ببوسد رکاب را
اهلی نظر بعالم روحانیان گشاد
تا سرمه ساخت خاک در بوتراب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خواب و دیدار با بوتراب (امام علی) صحبت میکند و میگوید پس از دیدن او، دیگر خواب خوشی نمیبیند. بوتراب را پادشاه حقیقی و گنجینه وجود دنیا میداند. او بهشتی که در خاک بوتراب است را تأکید میکند و به آفتاب و ماه نیز اشاره میکند که چگونه نور آنها در غیبتش محدود شده است. در نهایت، شاعر درخواست میکند تا زمینهای برای ارتباط با عالم معنوی فراهم شود. شعر به زیبایی به تبعات روحانی و معنوی وجود امام علی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هرگز خواب آرامی نداشتهام چون هر بار که خواب دیدهام، به یاد بوتراب بودهام و از آن خواب لذت نبردهام.
هوش مصنوعی: شاه نجف، که وجود او در دنیا بینظیر است، ثروت وجود او بهعنوان گنجی در میان ویرانیهای جهان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در وجودش ویژگیهای خوب و ارزشمندی را پیدا کند، مانند این است که به بهشت دست یافته است. آری، صحبت از وجود چنین شخصی این است که او را بهشت خاکی مینامند.
هوش مصنوعی: ای خورشید که در پشت پرده غیبت پنهان شدهای، ظلمت بر عالم سایه افکنده است، پس پرده را کنار بزن و نور خود را بنما.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو به شکل زیبای خود ظاهر میشود، احساس حسرت بر آفتاب نو و تازه در دلمان افزایش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر امکان کنترل ماه را نداری، حداقل اجازه بده که آنقدر نزدیک شود که بتواند رکاب تو را ببوسد.
هوش مصنوعی: اهلی، به روحانیان نگاه کرد و فهمید که چگونه سرمه، از خاک در بوتراب ساخته میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.