بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود
بی سلسله اینست پریشانی زلفت
ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود
در خلد برین با همه اسباب فراغت
بالله که بی روی تو یکدم نتوان بود
گفتم که چه مجنون ننهم دل به ملامت
گر عشق چنین است چنان هم نتوان بود
اهلی ز سگ کوی تو بتان مردمی آموخت
بی خدمت این طایفه آدم نتوان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حس نیاز و وابستگی شدید خود به معشوق میپردازد. او میگوید که نمیتواند از شادی مرگ رقیبانش خوشحال باشد و بیروی معشوق یک لحظه هم نمیتواند آرامش یابد. اشعار به آشفتگی و پریشانی زلف معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که این آشفتگی برای او غیرقابل تحمل است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که بدون محبت و خدمت به محبوب، وجود او بیمعناست. به طور کلی، شعر بیانگر عشق عمیق و وابستگی شدید به معشوق است.
هوش مصنوعی: نمیتوان به خوشحالی از مرگ رقیبان تو دست یافت، زیرا نمیتوان از مرگ همه انسانها شاد بود.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که وضعیت آشفته و درهمریخته زلفهای تو، نمادی از بینظمی و پریشانی است. در واقع، نشان میدهد که زیبایی و دلربایی زلفهای تو نیز نمیتواند از این آشفتگی رهایی یابد و به نوعی به هم گرهخوردهاند.
هوش مصنوعی: در بهشت با تمام امکانات و آسایشها، به خدا قسم که بدون دیدن روی تو حتی لحظهای نمیتوانم آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: گفتم که چرا باید دل خود را به سرزنش بسپارم، اگر عشق اینگونه است، پس نمیتوان به دیگرگونه زندگی کرد.
هوش مصنوعی: اهلی از سگهای کوی تو، درس انسانیت را به بتان آموخت. بدون خدمت به این گروه، نمیتوان انسانی واقعی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد مه خورداد که در غم نتوان بود
ماهی است که بی باده در غم نتوان بود
فصلی است که بی جام لبالب نتوان زیست
ماهیست که بی رطل دمادم نتوان بود
از قسم خود افزون مطلب، قول حکیم است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.