بهل حکایت شیرین بکوهکن مارا
چراغ مرده چه پرتو دهد دل مارا
رخ تو زنده کند مرده وین عجب نبود
چه کم رمعجز عیساست روی زیبا را
کسی که پیش تو میرد مسیح را چکند؟
که بر شهید تو رشک است صد مسیحا را
ز ماه و خور که شکیبد؟ تو روی خود بنما
که تا شکیب دهی جان نا شکیبا را
نگه بسرو گلستان کجا کند هر کس
که دیده است خرام تو سر و رعنا را
به خاک پای تو، کین خوشه چین خرمن تو
به نیم جو نشمارد نعیم دنیا را
ز دام شید تو ای شیخ اهلی آزادست
حدیث شید مگو عاشقان شیدارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها به زیبایی و جذابیت چهره محبوب اشاره دارند و میگویند که دیدن روی او میتواند جان مرده را زنده کند. شاعر به قدرت جذابیت و تاثیر این چهره اشاره میکند که حتی مسیح هم به او حسرت میبرد. همچنین، در این اشعار به اهمیت و ارزش شخصی که در عشق و محبت به سراغ او میآید، اشاره شده و به اوج زیبایی و دلربایی عاشقانه پرداخته شده است. شاعر به نوعی عشق و شیدایی اشاره دارد که نمیتوان آن را به سادگی بیان کرد.
هوش مصنوعی: حکایت شیرین ما را به کوهکن بسپار، که چراغ مرده نمیتواند نور به دل ما ببخشد.
هوش مصنوعی: چهره تو چنان جاذبهای دارد که حتی مردهها را زنده میکند و این چه شگفتی است که زیبایی تو معجزهای مانند معجزه عیسی را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که در کنار تو جان بدهد، چه کسی میتواند مانند مسیح به او کمک کند؟ چرا که به خاطر تو، حتی صد مسیحی هم به او غبطه میخورند.
هوش مصنوعی: از تابش ماه و خورشید چه کسی میتواند طاقت بیاورد؟ تو چهرهات را نشان بده تا دل بیتاب را آرام کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و جذابیت تو را دیده باشد، نمیتواند به هیچ چیز دیگری از جمله زیباییهای باغ و گلها توجه کند.
هوش مصنوعی: به قدمهای تو، خوشههای برداشت شده از مزرعهات را به یک دانه جو هم نمیارزد و من لذت و نعمتهای دنیا را بیارزش میدانم.
هوش مصنوعی: ای شیخ اهلی، تو از دام شید آزاد هستی، اما درباره شید سخن نگو، زیرا عاشقان شید را نمیفهمند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.