گنجور

 
اهلی شیرازی

غیر سوز و گریه کار عاشق درمانده چیست

ای گل رعنا ترا بر گریه ما خنده چیست

باغبان گل زد در گلزار را در عهد او

گر گل از رویت خجل شد باغبان شرمنده چیست

کشتن تخم محبت بنده را کار دل است

ابر رحمت گر نمیبارد گناه بنده چیست

تا منم در خون خود غرقم ز بخت بد مدام

من چه میدانم که بخت و طالع فرخنده چیست

یار چون خواهد هلاکم مردنم از بهر کیست

چون دل معشوق کشتن خواست عاشق زنده چیست

فرق بسیاری زقدر پادشه تا بنده است

پیش خورشید جمال او مه تابنده چیست

گلرخان سرمست عیش و همدمان را حال خوش

کس نمی پرسد که حال اهلی درمانده چیست