گنجور

 
اهلی شیرازی

شدم بازیچهٔ طفلان که در هرجا که بنشینم

صد آهوچشم چون مجنون به گرد خویش می‌بینم

شبی خواهم به بزمت آیم آن ساعت که می نوشی

حریفان تو برخیزند و من تا روز بنشینم

نخواهم کس نشیند در رهت کز پا کشد خاری

بهل تا خاک راهت را به مژگان جمله برچینم

به نازم می‌کشی پنهان و گر قصدم کند غیری

نمایی مهربانی‌ها که دشمن میرد از کینم

به نومیدی خوشم اهلی کزین تلخی فرو خوردن

خوش آید دردمندان را حکایت‌های شیرینم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

[...]

سیف فرغانی

مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم

ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم

شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم

اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم

مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی

[...]

کمال خجندی

چه خوش‌تر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم

که سیری نیست از رویت مرا چندان که می‌بینم

به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان

نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم

شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو

[...]

ناصر بخارایی

تو را ای ماه مهرافروز چندانی که می‌بینم

نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم

مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن

مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم

گریبان می‌درم چون گل به بوی سنبل زلفت

[...]

حافظ

به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم

بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم

الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد

مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه