شدم بازیچهٔ طفلان که در هرجا که بنشینم
صد آهوچشم چون مجنون به گرد خویش میبینم
شبی خواهم به بزمت آیم آن ساعت که می نوشی
حریفان تو برخیزند و من تا روز بنشینم
نخواهم کس نشیند در رهت کز پا کشد خاری
بهل تا خاک راهت را به مژگان جمله برچینم
به نازم میکشی پنهان و گر قصدم کند غیری
نمایی مهربانیها که دشمن میرد از کینم
به نومیدی خوشم اهلی کزین تلخی فرو خوردن
خوش آید دردمندان را حکایتهای شیرینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به احساسات عاشقانه و تعبیرات عاطفی شاعر اشاره دارد. شاعر خود را مانند بازیچهای در دست کودکان توصیف میکند که در هر جا بنشیند، اطرافش را با چشمهای زیبا و خیره کننده افراد میبیند. او بیان میکند که در شب مشخصی به مهمانی خواهد رفت و آرزو دارد تا آخر شب بنشیند و به عشق خود نزدیک شود. شاعر همچنین از شوق و عشق پنهانی صحبت میکند و اشاره میکند که اگر دیگران قصد آسیب به او یا معشوقش داشته باشند، او قصد دارد خاک راه آنان را به محبت بپوشاند. در پایان، او به تلخی موجود در زندگی و لذتبخش بودن داستانهای شیرین برای دردزنان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من مانند بازیچهای در دست کودکان شدهام و در هر جایی که بنشینم، به تعداد زیادی از چشمهای زیبا و مجنون مانند آهوها اطراف خود را میبینم.
هوش مصنوعی: یک شب میخواهم به مینوشی تو بیایم، زمانی که دوستانت از مینوشی برمیخیزند و من تا روز مینشینم و مینوشم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم کسی در راه تو بنشیند که اگر خاری زیر پا برود، به آن آسیب برسد. میخواهم تمام خاک مسیر تو را با مژههایم جمعآوری کنم.
هوش مصنوعی: به زیبایی به من نزدیک میشوی، و اگر کسی دیگر را بخواهی، باز هم با مهربانیات نشان میدهی که چقدر به من اهمیت میدهی، حتی این دشمنانم هستند که به خاطر حسادتشان از غم و کینه میمیرند.
هوش مصنوعی: من از ناامیدی لذت میبرم، چرا که برای کسانی که درد میکشند، گوش دادن به داستانهای شیرین و دلنشین بهتر از تحمل تلخیهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
[...]
مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم
شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم
اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم
مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی
[...]
چه خوشتر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم
که سیری نیست از رویت مرا چندان که میبینم
به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان
نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم
شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو
[...]
تو را ای ماه مهرافروز چندانی که میبینم
نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم
مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن
مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم
گریبان میدرم چون گل به بوی سنبل زلفت
[...]
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.