جان نذر کرده ام که بپایت فدا کنم
پیش آی تا بنذر خود آخر وفا کنم
شرمنده ز آسمان و زمینم که بهر تو
تا کی بسجده افتم و تا کی دعا کنم
با من نکرد هجر تو کاری که دامنت
از دست تا بروز قیامت رها کنم
آن دل که بسته ام بتو ای یوسف عزیز
هرگز مباد کز تو بخواری جدا کنم
گر زخم دلگشای تو باشد بجای دل
گو دل مباش این گره غم چه وا کنم
من کز نسیم زلف تو دیوانه میشوم
زلفت اگر بچنگ من افتد چها کنم
شکر خدا که چرخ من پیر را نکشت
چندانکه بهر چون تو جوان جان فدا کنم
اهلی، مراد من چو هلاکست غم مخور
کاخر مراد خویشتن از وی روا کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و عشق شاعر به معشوقش است. شاعر اعلام میکند که جانش را برای معشوق فدای خواهد کرد و میخواهد تا زمانی که در خدمت اوست، به دعا و سجده ادامه دهد. او از درد فاصله و جدایی ابراز ندامت میکند و میگوید که دلش هرگز نمیتواند از عشق معشوق جدا شود. شاعر از زلف معشوقش گله میکند که دیوانهاش کرده و از زندگی و زمانهای که به خاطر معشوقش سپری میکند، رضایت دارد. در نهایت، او به این خوشباوری میرسد که در اثر عشقش به معشوقش، به مراد خود خواهد رسید.
هوش مصنوعی: من جانم را برای تو نذر کردهام و آمادهام تا فدای تو شوم. بیا و بیا که من به این نذر خود وفا کنم.
هوش مصنوعی: من از آسمان و زمین شرمندهام، چون برای تو تا کی باید به سجده بیفتم و تا کی دعا کنم.
هوش مصنوعی: عشق و یاد تو چنان مرا جریحهدار کرده است که حتی اگر تا همیشه عمر کنم، نمیتوانم خیالت را فراموش کنم و از محبتت دست بکشم.
هوش مصنوعی: دل من که به تو، ای یوسف عزیز، وابسته است، هرگز نخواهد گذاشت که به دلسردی از تو جدا شوم.
هوش مصنوعی: اگر زخم تو موجب تسکین دل باشد، پس دل را نگو که دل نباشد؛ من نمیدانم چه طور این غم را باز کنم.
هوش مصنوعی: من از نسیم عطر زلف تو دیوانه میشوم، اگر زلفت به چنگ من بیفتد، چه کار باید بکنم؟
هوش مصنوعی: خدا را شکر که عمرم به پایان نرسید و هنوز میتوانم برای جوانی چون تو جانم را فدای کنم.
هوش مصنوعی: دوست من، زمانی که غم و اندوه تو موجب ویرانی تو میشود، نگران نباش. چون در نهایت، من به خواستهها و آرزوهای خودم دست پیدا خواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم
گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم
هر گه که گفت خواهم مدح تو نظم خویش
چون باد از نفاذ و چو آب از صفا کنم
بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند
[...]
از بسکه پیش روی بتان سجدها کنم
شرم آیدم که روی دعا با خدا کنم
اکنون که دین نماند بتان گر جفا کنند
باری به بت پرستی خود من وفا کنم
من از دو کون دامن یاری گرفته ام
[...]
جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم
گر نقد جان دهند سخن را بها کنم
با عالمی مرا سر همخانگی کجاست
کو مرگ تا که خلوت راحت جدا کنم
چندانکه جای در دل آتش کند سپند
[...]
از دور بر خرامش قدت ثنا کنم
نزدیک چون رسی دل و جانرا فدا کنم
دارم بزیر پرده ناموس مستیی
تا آنزمان که پرده بر افتد چها کنم
صد راه عقل بسته شود اهل هوش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.