ز بسکه خار ملامت کشیده دامانم
میان خار ملامت چو چشم حیرانم
چو خاک پات نیم آب زندگی چکنم
به خاکپای تو کز زندگی پشیمانم
مپرس حال پریشان ببین که زلف ترا
صبا چگونه پریشان کند پریشانم
کجاست خضر سعادت که من ز بخت سیاه
اسیر ظلمتم و چاره یی نمیدانم
ز روی او نکنی شرم از خدا اهلی
که بت پرستی و گویی که من مسلمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از تجربه سخت و دردناک خود به خاطر ملامتها و انتقادها سخن میگوید و احساس تنهایی را در میان این مشکلات ابراز میکند. او به عجز و ناتوانی خود در برابر زندگی اشاره میکند و حالت پریشانی و سردرگمیاش را در اثر زیباییهای معشوقش توصیف میکند. همچنین، از نارضایتی خود از سرنوشت و تقدیرش صحبت میکند و در نهایت به پرسشی درباره ایمان و اعتقادش میرسد که آیا واقعاً مسلمان است یا تنها مانند بتپرستان زندگی میکند.
هوش مصنوعی: به دلیل تحمل زیاد ملامت و سرزنش، دامن من پر از خار و آزار شده است و حالا مانند چشمی حیران و سردرگم در میانه این آزارها هستم.
هوش مصنوعی: من همانند خاک پای تو، زندگی را در آب چشمانم میریزم، چرا که از زندگی کردن پشیمانم.
هوش مصنوعی: از حال نگران من نپرس، فقط نگاه کن که چطور بادی نرم زلفهای تو را به هم میپیچد و باعث پریشانی بیشتر من میشود.
هوش مصنوعی: کجا میتوانم خضر سعادت را بیابم؟ من گرفتار بخت بد و ظلمتی عمیق هستم و نمیدانم چه راه حلی برای نجات دارم.
هوش مصنوعی: از چهره او از خدا شرم نمیکشی، ای اهل عشق، که در ظاهر میگویی مسلمان هستی ولی در دل به بتها میپرستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
[...]
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند از آن گونه کس که من دانم
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من ز آشکار و پنهانم
تن من است چو سلطان معصیتفرمای
[...]
بعهدهای گذشته امین من آن بود
که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
بقحطسالی افتادم از هنرمندان
که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم
اگر بیابم آنرا که شعر دریابد
[...]
خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم
به خواب دوش که را دیدهام نمیدانم
ز خوشدلی و طرب در جهان نمیگنجم
ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم
درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی
[...]
یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند
چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من
درست نیست خدایا یهود میرانم
یهود گفت: به تورات میخورم سوگند!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.