گنجور

 
اهلی شیرازی

منعت از همنفسان چند بصد پند کنم

من که خود دلشده ام منع کسان چند کنم

بیوفایی مکن از دوری من حمل که من

گر کنار از تو کنم بهر زبان بند کنم

جای دوری بود از رشک رقیب تو ولی

چون زیم بیتو و خود را بچه خرسند کنم

بیتو در صبر زیم عمری و باز آنهمه صبر

صرف یکخنده آن لعل شکر خند کنم

طعنه بر شورش مجنون نتوان زد اهلی

من دیوانه چرا عیب خردمند کنم

 
sunny dark_mode