گرفتن زن و افعی بسی بود آسان
خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت
زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند
چو مار گَرزه که پیچد همی بشاخ درخت
اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز
وز آشیانه ماران سبک برون کش رخت
ز زهر مار بتر قهر یار دان که از اوست
نتیجه کوتهی عمر با سیاهی بخت
شبی که خسبد یک زخم خواجه کدبانو
بخشم کوبد بر فرق کدخدا یک لخت
خنک روان سنائی که تاج دولت را
نشد پذیره ز بهرام شه بتاج وبه تخت
غم عروس و غم و ام مرد را شکند
خوش آنکه زین دو غم آرامگاه دل پردخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مقایسه میان گرفتن زن و افعی میپردازد و میگوید که هر دو کار آسان به نظر میرسد، اما مشکلاتی در پی دارند. او زنان را به مار تشبیه میکند که ممکن است خطرناک باشند. شاعر توصیه میکند که اگر حکمت و خردی در کار باشد، بهتر است از زنان دوری کنند و از مشکلات احتمالی بگریزند. او به خطراتی که ناشی از قهر یک محبوب میتواند باشد اشاره میکند و به نتیجههای منفی که این روابط ممکن است به همراه داشته باشند، توجه میدهد. در نهایت، شاعر به غم و اندوه افراد در روابط عاشقانه اشاره میکند و آرزو میکند که کسانی که در این مشکلات گرفتارند، آرامش بیابند.
هوش مصنوعی: ازدواج کردن و داشتن همسر به اندازه گرفتن یک افعی راحت است؛ اما آنچه واقعاً دشوار و مشکل به نظر میرسد، نگهداشتن و مدیریت این رابطه است.
هوش مصنوعی: زنان مانند یکی از زیورآلات به گردن خود زنجیری میآویزند، درست مانند ماری که به دور شاخه درخت میپیچد.
هوش مصنوعی: اگر اندکی خرد و عقل داری، از معاشرت با زنان دوری کن و مانند کسی که از لانهی مارها فرار میکند، خود را به دور از این وضعیت بکش.
هوش مصنوعی: از زهر مار خطرناکتر قهر معشوق است، زیرا کوتاهی عمر و بدبختی ناشی از اوست.
هوش مصنوعی: شبی که من خوابم برود، زخم یک زن با جاذبهای خاص فرود میآید و به سر کدخدا ضربه میزند.
هوش مصنوعی: سنایی خوشبخت و آرام است که تاج و تخت سلطنت بهرام شاه را نپذیرفت. او از دنیا و جاه و مقام رویگردان بود و به آرامش روح خود اهمیت بیشتری داد.
هوش مصنوعی: غم عروس و غم مرد باعث میشود که دل انسان شکسته شود، اما خوشا به حال کسی که توانسته از این دو غم دل آرامی بیابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت
وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی
بدرّد ار به مَثَل آهنین بود هملخت
چو خویشتن نتواند که میخورد قاضی
ضرورتست که بر دیگران بگیرد سخت
که گفت پیرزن از میوه میکند پرهیز؟
دروغ گفت که دستش نمیرسد به درخت
کلاه را دگر از ناز کج گذاشته بخت
زوصل فصل حمل مست شد برودت سخت
پر از زمرد نارس زسبزه جیب درخت
پر از رسیده عقیق از شقیق که را رخت
همی بنازد ملک و هی ببالد بخت
بزیر سایه دارای تاج و داور تخت
ملک مظفر دین شهریار ملک آرای
که تخم داد پراکنده و جان کین پرهخت
هم از اتابک اعظم که دست فکرت وی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.