خدایگانا تا کار ملک راست کنی
بپاستادی و دیری ز پای ننشستی
ز بس که رنج کشیدی به روزگار دراز
فسرده شد دل و روشن روان خود خستی
زریر گشتت گلنار و کوژ شد قد سرو
ز بس که در ره دولت، چونی، کمر بستی
کنون چو شاخ گل اندر کنار جوی بروی
که همچو سرو ز آسیب مهرگان رستی
چو شیر نر بکمد او فتاده بودی و باز
چو شیر نر همه تار کمند بگسستی
نگویمت که بجستی چو شیر نر ز کمند
که چون فرشته ز نیرنگ اهرمن جستی
خدای بر تو ببخشود و دست همت حق
گره گشود کزین بند جاودان رستی
به چوب و تیشه فکرت چو موسی و چو خلیل
هزار جادو و چندین طلسم بشکستی
اسیر شست تو شد عافیت درین دریا
که همچو ماهی آزاد گشته، از شستی
اگر چه قدر تو پوشیده ماند بر دونان
تو قدر مردم صاحب نظر بدانستی
پزشک دانا بودی برای این بیمار
که چاره همه دردش نکو توانستی
جلالت تو نه زین دست و پایگاه بود
که پایدار و قوی پنجه و زبردستی
حضیض و اوج مه و مهر در سپهر یکی است
مقام تست برون از بلندی و پستی
کسان ز جام هوی مست و سرخوشند ولی
تو از می خرد و جام معرفت مستی
بمان به عیش و طرب جاودانه در گیتی
که مایه طرب عالمی تو تا هستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش از شخصیتی ویژه و تأثیرگذار میپردازد که مدتها به سختی و رنج تحمل کرده و در نهایت به آزادی و موفقیت دست یافته است. او به مقاومتی که فرد در برابر مشکلات نشان داده و به دستاوردهایش اشاره میکند. همچنین، به تواناییهای خاص او در شفا دادن و درک عمیق مسائل زندگی اشاره میشود. شاعر به این منظور تأکید میکند که مقام این فرد از نظر قدرت و جایگاه، فراتر از محدودیتهای دنیوی است و او از میخرد و معرفت بهرهمند است. در پایان، شاعر آرزوی عیش و طرب بیپایان برای این شخصیت را دارد، زیرا او منبع شادی و خوشبختی برای دیگران است.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تا زمانی که کارها و امور پادشاهی را به درستی سامان دهی، بر سر پا ایستادهای و هیچ وقت از پا نمینشینی.
هوش مصنوعی: به خاطر تمام رنجهایی که در طول زندگی کشیدی، دل تو دچار ناراحتی و یأس شده و حتی روح روشن و زندهات هم خسته و خالی گشته است.
هوش مصنوعی: زریر به گلنار تبدیل شد و قدش مانند سرو خمیده شد، از بس که در مسیر رسیدن به قدرت، خود را برای تلاش منعطف کردهای.
هوش مصنوعی: حالا همچون شاخه گلی در کنار جوی آب در حال رشد هستی که از آسیبهای پاییز و تغییرات طبیعی در امان ماندهای.
هوش مصنوعی: مثل شیر نر قوی و با قدرت به پا خواستهای و چون شیر نر با تمام توان و اراده خود هرگونه بند و زنجیر را شکستهای.
هوش مصنوعی: نگو برایم که مانند شیر نر از دام فرار کردی، زیرا تو همچون فرشتهای از نیرنگ شیطان رهایی یافتی.
هوش مصنوعی: خداوند به تو رحمت کرد و درهای تلاش و توانایی را به رویت گشود، تا از این زنجیر ابدی آزاد شوی.
هوش مصنوعی: با فکر و اندیشهات مانند موسی و خلیل، تمام جادوها و طلسمها را شکستهای.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی به اشاره شده که فردی در دام تاثیرات و شرایط زندگی گرفتار شده و حالا همه چیزش تحت کنترل و تاثیر آن قرار گرفته است. به طور خاص، به شباهت میان وضعیت او و ماهیای که آزاد به نظر میرسد، اشاره میشود، در حالی که در واقع آزدیش تنها ظاهری است و او همچنان در ید قدرت دیگران یا شرایط قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه ارزش و مقام تو برای افراد نادان پنهان مانده، اما تو ارزش و جایگاه انسانهای عاقل و صاحبنظر را میشناختی.
هوش مصنوعی: پزشک حکیم و باهوشی بودی که برای این بیمار، راهحل مناسبی برای درمان همه مشکلاتش پیدا کردی.
هوش مصنوعی: عظمت و اهمیت تو ناشی از قدرت و موقعیت ظاهری نیست، بلکه از ثبات و مهارت عمیق تو در زندگی سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: مقام تو فراتر از مختصات زمین و آسمان است، زیرا اوج و حضیض اشیاء در جهان یکی هستند. تو از مرزهای بلندی و پستی فراتر رفتهای.
هوش مصنوعی: برخی از افراد از شادیهای دنیا و لذتهای زودگذر مست و خوشحال هستند، اما تو با نوشیدن علم و درک عمیق، به مستی و حالتی خاص رسیدهای.
هوش مصنوعی: سعی کن همیشه در خوشی و شادی زندگی کنی، چرا که وجود تو منبع خوشحالی برای جهانیان است تا زمانی که زندهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیامدی صنما بر دو پای بنشستی
دلم ز دست برون کردی و بِدَر جستی
نه مست بودی و پنداشتم که چون مستان
همی به حیله شناسی بلندی از پستی
سه روز شد پس از آن تا ز درد فرقت تو
[...]
ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
مرا درست شد اکنون که عهد بشکستی
به یاد مصطبه برخاستی معربدوار
بر آتشم بنشاندی و دور بنشستی
مرا به نیم کرشمه بکشتی ای کافر
[...]
رهید جان دوم از خودی و از هستی
شدهست صید شهنشاه خویش در مستی
زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه
زهی بلند که جان گشت در چنین پستی
درست گشت مرا آنچ من ندانستم
[...]
به قول دشمن پیمان دوست بشکستی
ببین که از که بریدی و با که پیوستی
حلال داشت عراقی نبید و شربش را
ولیک کفت حرامست باده و مستی
خلاف کرد حجازی و گفت هر دو یکیست
حلال دادن می ازین اختلاف تا هستی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.