آفتابی است تاج شاهنشاه
سایه گستر به فرق ظل آله
آفتابی فراز سایه حق
سایه ای ز آفتاب هشته کلاه
آفتابی که زهره و مه و مهر
زیر چترش همی برند پناه
سایه ای کز فروغ او ریزد
عرق از چهر مهر و عارض ماه
آفتابی که بی تجلی اوست
روز تاریک و روزگار سیاه
سایه ای زیر سایه اش تابان
چتر و تیغ و نگین و افسر و گاه
چیست این آفتاب تاج ملک
کیست این سایه ذات اقدس شاه
غیر تاج خدایگان ملوک
جز بر و یال شاه گردون جاه
شمس دیدی دمد ز مطلع ارض
سایه دیدی به چرخ زد خرگاه
عقل بر هوش او شده است ضمین
عدل بر داد او ستاده گواه
داریوش کبیر را ماند
چون بر آید فراز افسر و گاه
از دعا بر سرش زده رایت
در رکاب وی از قلوب سپاه
ابر دستش چو بر زمین بارد
بحر سازد به خون دیده شناه
لعل روید به جای لاله ز خاک
سیم خیزد همی به جای گیاه
پادشاه یگانه دل عدوه
شهریار زمانه ظل بقاه
شاه آزاد زاد یابنده
عین حکمت علیه عین الله
هست یزدان همیشه با شه از آنک
سایه با سایه دار شد همراه
ای کشانیده امور به فکر
ای نگهبان ملک و دین بنگاه
شکرالله که از جلوس تو کشت
بخت همراه و کار بر دلخواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه آرامیده و گه ارغنده
گاه آشفته و گه آهسته
ای مرا همچو جان و از جان به
بامدادان نشاط کن، برجه
دی به مهرست مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به
سخن از عز ملک سلطان گوی
[...]
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
بار حرص و حسد زدوش بنه
هر چه داری بخور، بنوش و بده
اسمعه ممّن قاله تزدد به
شعفا فطیب الورد من اغصانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.