گنجور

 
ادیب الممالک

گفت با جفت خویش شیخ حسن

کای پری پیکر لطیف اندام

تا که در مستراح عبدعظیم

بودم ابریق دار خاصه و عام

اندران مرتع خصیب مرا

قوت یومیه پخته بود مدام

چون معاون شدم به صلحیه

اوفتاده است کارها ز نظام

شد ملوث زیده کاری ها

کاسه روز ما چو دیزی شام

معده ام خام گشته چون طبعم

بسکه مخلوط گشته پخته و خام

جفت شیرین شمایلش گفتا

غم مخور ای گزیده ایام

که ز بس در مقام صلحیه

بهم آمیختی حلال و حرام

کودکان حرام لقمه بسی

زاید از ما دو تن نمک بحرام

عنقریبا کزین سرا گردد

جلوه گر صد هزار شیخ و امام

همه صلحیه های عالم را

پر کنیم از حرامزاده تمام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

دوش تا اول سپیده بام

می همی خورد می به رطل و به جام

با سماعی که از حلاوت بود

مرغ را پایدام ودل را دام

با بتانی که می ندانم گفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

رام روز است بخت و دولت رام

ای دلارام خیز و در ده جام

ز آن قنینه یکی قدح پر کن

همچو کبک دری یکی بخرام

کام ران و جهان به لهو گزار

[...]

وطواط

ای بملک تو زینت ایام

وی ز تیغ تو نصرة اسلام

بندهٔ حل و عقد تو فلک

سخرهٔ امر و نهی تو ایام

دل پاک تو مجمع دانش

[...]

انوری

جرم خورشید دوش چون گه شام

سر به مغرب فرو کشید تمام

از بر خیمهٔ سپهر بتافت

ماه رزین او چو ماه خیام

چون طناب شفق ز هم بگسست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه