گنجور

 
ادیب الممالک

آن خمیری را کز آب سلسبیل

با دم عیسی سرشته جبرئیل

دست مریم گشته بیرون ز آستین

پخته زاو نان و برنج و زنجبیل

بوده از شهد شکر در مصر جان

دیده از دریای روغن رود نیل

مانده در طوفان حیرت همچو نوح

رفته در نار محبت چون خلیل

عاقبت از همت والای دوست

جسته ره در مقصد دل بیدلیل

بر طبق بنهاده جان بی اختیار

تا سبیل آرد به ابناء السبیل

پشه گر شیرین کند زوکام جان

حلقه طاعت کشد در گوش فیل

 
sunny dark_mode