گنجور

 
ادیب الممالک

شب ولادت فیروز شه مظفر دین

چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین

نشسته نیر دولت بصدر و گشته بپای

وزیر و عارض و سالار و حاجب و نوئین

چنانکه در بر خورشید آسمان بینی

سهیل و مشتری و تیر و زهره و پروین

دمید از دل گلهای آتشین آنشب

به چرخ تافته پیکان و آخته ژوبین

همی تو گوئی کز آفتاب و زهره و ماه

رها شدند شهب هر دم از یسار و یمین

کسیکه وارد آن بزم دلگشا گشتی

نشست کردی در روضه بهشت برین

قطوف دانیه چیدی ز شاخه طوبی

می طهور گرفتی زدست حورالعین

مراد خویش عیان سازم اندرین تشبیه

که خصم خیره نگوید مرا چنان و چنین

قطوف دانیه شد میوه محبت شه

می طهور بود باده پرستش دین

گرسنه ماند چشمی کزین نجوید کام

چو زهر باشد کامی کزان نشد شیرین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ترنج بیدار اندر شده به خواب گران

گل غنوده برانگیخته سر از بالین

هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت

سر از دریچه زرین برون کند چو نگین

عنصری

بخار دریا بر اورمزد و فروردین

همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین

ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر

ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین

بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا

[...]

فرخی سیستانی

همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین

همی ستاند سنبل ولایت نسرین

بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ

به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین

میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین

نشان غالیه اندر میان غالیه دان

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین

بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین

مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست

حدیث کردن شیرین او به از شیرین

اگر بچین بنگارند نقش چهره او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه