کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار
وی درخشان صارمت در شعله چون مزح و عفار
آن یکی تازی نژاد از دودمان ذوالجناح
این یکی هندی نهاد از خاندان ذوالفقار
آن بسان باد در بالا پیچد بر سحاب
وین بشکل آب از دریا برانگیزد غبار
آن یکی شیری است با آهو همی گردیده رام
وین دگر چون آهوئی کز شیر فرماید شکار
آن همایون با بدان بد گشت و با نیکان نکو
وین خجسته جای گل گل گشت و جای خارخار
آن یکی افلاک را از خاک دوزد پیرهن
وین یکی بدخواه را از مرگ پوشاند ازار
آن یکی در پویه از کیمخت ریزد در ناب
وین یکی در حمله بر کافور ساید جلنار
آن یکی چون شیر زرین طوق در سیمین اجم
وین یکی چون آهوی سیمین که در زرین و جار
بی سرانگشت تو کی کوکب برآید زاسمان
بی سنانت کی دل دشمن شکافد روزگار
بی بنان احمدی کی ماه یابد انشقاق
بی عصای موسوی کی سنگ یابد انفجار
جز بدستت نجم دری کی بتابد در فلک
جز بکلکت مشگ داری کی بزاید ناف فار
مرگ چون باشد بامضای سنانت منتظر
مرد عاقل برگزیند مرگ را بر انتظار
تیغ تیزت تا تبار ظالمان از جای کند
گفت یزدان لایزیدالظالمین الا تبار
گر مهار چرخ گردون در کف رادت نبود
تا ابد بودی بریده حبل و بگسسته مهار
تا روان شد جویبار عدلت اندر باغ ملک
ظلم شد اندر کلوخ خشک اندر جویبار
تا دمیده سبزه وار اندر جهان جود گفت
تنگدستی گشته چون بوبکر اندر سبزوار
کردی آذربایجان را چون بهار آذری
گشته درالسلطنه از رأفتت دارالقرار
همچنان کافعی شود کور از نگین زمردین
تیره گون سازی نگین زهره از پیچیده مار
داغگاه توسنت را ای خداوند مهین
فرخی باید که بستاید کنون بیتی هزار
لیک چون نبود در این فرخ زمان آن مرد فحل
من شوم با فرخی مر فرخی را یادگار
فرخی گر بوالمظفرشاه را در داغگاه
مدحتی شایان نمود برد اسبی ده چهار
من مظفرشاه را بستایمی کز فرخی
در رکابش توسن افلاک را باشم سوار
گویم اندر وصف دلکش داغگاه توسنش
کای بهار جاودانه کای بهشت پایدار
آتش اندر تو فروزد وی عجب در باغ خلد
هیچکس نادیده چون دوزخ برافروزند نار
در تو از آتش دمد گلهای گوناگون بسی
تا شود کیمخت اسبان لالهای داغدار
داغها چون باغهای ارغوان در باغ خلد
یا بسان خالهای آتشین بر روی یار
آتشین مکواتها چون پنجه زرین همه
وآن سرینهای سره صافی تر از سیم عیار
راست پنداری که در صحن بلورین برزدند
شاهدان سرخ رو سرپنجهای پرنگار
یا چو عکس ماه بدر افتاده اندر آبگیر
یا چو گلگون لالها اندر میان سبزه زار
هر سمندی در کمندی بسته، چون مرغ دلی
گشته اندر پنجه شهباز طنازی شکار
تا وزد بوی کباب از ران آن آهو تکان
پیلهای مست را از سر برون آید خمار
حبذا زین باد رفتاران که چون نار سموم
حبذا ز این آتشین خویان که چون باد بهار
شاخ سیسنبر دمد از قطره خوی شان بباغ
بوی ریحان بوزد از خویشان در مرغزار
اندر آن پهلو که داع تست از فرط ادب
می نخسبند اندران پهلو بوقت احتضار
کوهساران را به ترکی داغ خوانند ای عجب
که تو داغ خویش را بنهادهای بر کوهسار
داغهائی را که اسبان بر سرین خواهند داشت
قیصر اندر جبهه خواهد سود بهر افتخار
توسنت گردون بود ایشاه و داغت آفتاب
هر صباح این داغ کیا بعد کی باد آشکار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف دو جنگجوی بزرگ است که یکی شیرین و قوی و دیگری لطیف و زیرک میباشد. شاعر به زیبایی ویژگیهای مختلف این دو جنگجو، شامل نژاد، رفتار و روشهای جنگیدن آنها را به تصویر میکشد. همچنین به تأثیر آنها بر زمین و جامعه و ظالمانی که باید از میان برداشته شوند اشاره میکند. در ادامه، شاعر از آذربایجان به عنوان جایی سرشار از زیبایی و عدالت یاد میکند. او همچنین به مناسبتهای مختلف ادبی و هنری اشاره کرده و در نهایت با تمجید از یکی از پادشاهان، جمال و شکوه سرزمین را توصیف میکند و آن را به داغ بلندی شبیه میداند.
هوش مصنوعی: ای سرور بزرگ، تو در زمان جنگ مانند کحل که چشم را روشن میکند و عرار که زیبایی را نمایان میسازد، درخشان و درخشانتر از آتش، مانند مزح و عفار پویایی و قدرتی داری.
هوش مصنوعی: یک نفر از تبار تازیها و متعلق به خانوادهی ذوالجناح است، و نفر دیگر از نژاد هندی و از نسل ذوالفقار.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که یک چیز مانند باد در آسمان حرکت میکند و بر روی ابرها میچرخد، در حالی که چیز دیگری به شکل آب از دریا بخار میشود و گردوغبار را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: یک شیر با آهو در کنار هم زندگی میکند و اهلی شده است، در حالی که آهو در برابر شیر قرار گرفته و به آن دستور شکار میدهد.
هوش مصنوعی: آن پرنده خوشبخت به بدکاران ناسازگار شد و با نیکان رفتار خوبی داشت. در اینجا مکان گل به گل تبدیل شد و جای خار به خاری بدل گردید.
هوش مصنوعی: یکی فردی از آسمانها دست میبرد و پیراهنی را از خاک میدوزد، و دیگری، که دشمنی دارد، از مرگ به او پوششی میبخشد.
هوش مصنوعی: یکی در حال حرکت، از کیمیا و طلا میریزد و دیگری در حال حمله، بر روی کافور و گل سرخ مینشیند.
هوش مصنوعی: یکی از آنها مانند قلادهای طلایی است که در گردن یک آهو نقرهای قرار دارد و دیگری نیز مانند آهو نقرهای است که در خود جواهرات طلایی دارد.
هوش مصنوعی: بدون اشاره به وجود تو، ستارهای از آسمان طلوع نمیکند و بدون وجود تو، دل دشمن نیز نمیتواند بشکند.
هوش مصنوعی: آیا میتوان بیپایه و اساس به چیزی رسید، یا بدون داشتن راهنمایی و ابزار مناسب، به نتایج بزرگ دست یافت؟
هوش مصنوعی: جز با دست تو ستارهای در آسمان نمیدرخشد. جز با زیبایی تو چه کسی میتواند مشک را به دنیا آورد؟
هوش مصنوعی: مرگ زمانی که به سن و سالی رسیدی، مانند یک امضای زندگیات میشود. بنابراین، فرد عاقل مرگ را بر انتظار بیپایان ترجیح میدهد.
هوش مصنوعی: تیغ تیز تو تا ظلم و ستم را از ریشه برکند، گفت خداوند: "جز خاندانی که ظالم هستند، کسی را عذاب نکن."
هوش مصنوعی: اگر اختیار چرخ گردون در دستان تو نبود، تا ابد در وضعی بینظم و آشفته باقی میموندی، بدون اینکه بتوانی آن را کنترل کنی یا بر آن تسلط داشته باشی.
هوش مصنوعی: زمانی که جویبار عدالت در باغ ملک جاری شد، ظلم مانند کلوخ خشک در جویبار قرار گرفت.
هوش مصنوعی: زمانی که سبزه در جهان جوانه میزند، جود و بخشش خود را نشان میدهد. در این حال، تنگدستی بر حال انسان چیره میشود، مانند حال بوبکر که در سبزوار زندگی میکرد.
هوش مصنوعی: تو با محبت و لطف خود، آذربایجان را مانند بهاری زیبا و سرسبز کردهای و آن را به مکانی امن و آرام تبدیل نمودهای.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیباییهای ظاهری و فریبنده توجه کند، ممکن است از حقیقت و عواقب آن غافل شود و مانند فردی کور شود که فقط به ظاهر جذب شده است. در اینجا، نگین زمردین نمادی از زیبایی فریبنده و زهره نماد خطر و دورویی است. در واقع این اشاره به این دارد که انسان باید به عمق و حقیقت امور نگاه کند و تنها به ظاهر بسنده نکند.
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، میطلبم که فرخی هزار بار ستوده شود، زیرا جایگاه تو، توسن (اسب) تو است.
هوش مصنوعی: اما چون در این زمان خوش، آن مرد بزرگ وجود ندارد، من با داشتن فرخی، یادگار او میشوم.
هوش مصنوعی: فرخی اگر در داغستان، شعر و مدحی مناسب برای مظفرشاه بگوید، میتواند اسبی به او هدیه بدهند که ارزشش به ده چهار درهم باشد.
هوش مصنوعی: من مظفرشاه را ستایش میکنم، چون به لطف او توانستهام بر اسب آسمانها سوار شوم و به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: میگویم درباره زیبایی تو، مانند اقبالی که به اسبی داغ و پرشور داده میشود. ای بهار همیشگی و ای بهشت همیشگی!
هوش مصنوعی: در دل تو آتش عشق شعلهور است، و عجیب آنکه در بهشت هیچکس آتش را نمیبیند، اما جهنم آن را برافروخته است.
هوش مصنوعی: در تو از آتش، گلهای رنگارنگی شکل میگیرد، تا اسبهای جوانی که در دلشان آتش و داغی دارند، به وجود آیند.
هوش مصنوعی: دردها و غمها مانند باغهای زیبا و پررنگی هستند که در بهشت وجود دارند، یا مثل نشانههای آتشین بر روی صورت محبوب به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: زنجیرهای آتشین همچون پنجههای طلایی و آنهایی که با زیبایی خاصی ساخته شدهاند، از نقرهای خالصتر و زیباتر هستند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در یک مکان زیبا و شفاف، افرادی با چهرههای سرخ و خوشرنگ، در حال تماشا و قضاوت درباره یکدیگر هستند. این صحنه به نوعی نشاندهنده زیبایی و زینتهایی است که در اطراف وجود دارد.
هوش مصنوعی: یا مانند تصویری از ماه که در آب منعکس شده، یا همچون لالههای سرخ رنگ که در میان سبزهزار قرار دارند.
هوش مصنوعی: هر سمندی در دام گرفتار شده، مانند پرندهای دلباخته در چنگال شاهینی ماهر که در حال شکار است.
هوش مصنوعی: زمانی که بوی خوش کباب از ران آهو به مشام برسد، تمامی مستی فیلها به فراموشی سپرده میشود و سر از خواب و بیحالی بیرون میآورند.
هوش مصنوعی: چه خوب است دوستانی که رفتارشان مانند آتش سوزان است و از آنها بوی گرما و شور میرسد، چه خوب است این کسانی که مانند باد بهاری هستند و در زندگی تازگی و طراوت به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: شاخ سیسنبر از قطرههای خود، بویی دلانگیز و خوش به باغ میفرستد و این بو از خویشاوندانش در دشت پخش میشود.
هوش مصنوعی: در زمانی که انسان در حال مرگ است و به حالت احتضار رسیده، در کنار او افرادی هستند که به اندازهای به او احترام میگذارند که حتی در آن شرایط سخت و نگران کننده، نمیخوابند و بیدار میمانند تا در کنار او باشند.
هوش مصنوعی: کوهستانها را به زبان ترکی «داغ» مینامند. جالب اینجاست که تو درد و غم خود را بر دوش کوهها گذاشتهای.
هوش مصنوعی: دردها و زخمهایی که اسبها بر تن خود خواهند داشت، موجب افتخار قیصر در میدان جنگ خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای نازنین، در آسمان، نشانهای از تو به سان خورشید هر روز تابناک است و این عشق و محبت تو، بعد از مدتها، به وضوح نمایان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.